صادق معروف به صادق كرده در میسر جاده اندیمشك و اهواز با همسرش قهوه خانه ای را اداره می كند. شبی در غیاب صادق یكی از دوستان او كه راننده كامیون است به قهوه خانه میآید و پس از هتك حرمت از همسر صادق ناخواسته او را به قتل میرساند. رئیس پاسگاه و سرگروهبان ولی خان، پدر زن صادق در صدد دستگیری قاتل بر میآیند. اما صادق برای گرفتن انتقام از قاتل همسرش كشتار رانندگان كامیون را آغاز میكند. سرگروهبان ولی خان از سوی رئیس پاسگاه مأمور میشود تا به پرونده قاتل رانندهها رسیدگی كند. او وقتی یقین حاصل میكند كه قاتل رانندهها كسی نیست جز دامادش نیست سكوت میكند. رئیس پاسگاه سرگروهبان را تحت فشار قرار میدهد و روزی كه قرار است صادق برای دیدن فرزندش و گرفتن هزار تومان پول، برای عبور از مرز آبی به خانه پدر همسرش برود در محاصره ژاندارم ها قرار میگیرد و از پا در میآید.