آفتاب

ی

ی

نمایش ۱ تا 25 از ۲۰۰ مقاله

یاپوشقان . (ترکی ، اِ) یابوشقان . رجوع به یابوشقان شود.



یاپوق . (ترکی ، اِ) در برخی از نسخه های فرهنگ اسدی در ذیل کلمه ٔ آنین آمده است : آنین آن خم بود که ماست در آن کنند و بزنند و روغنش بگیرند، به ترکی یاپوق گویند.(فرهنگ اسدی چ اقبال ص 372). در جنوب خراسان یاپوق را تَلُم و در برخی از نواحی آذربایجان تلوغ گویند.



یاپونچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) مأخوذ از لهستانی ، نوعی جامه ٔ دارای باشلق ضخیم . (از دزی ج 2 ص 847). جامه ٔ پشم زفت و خشن و ستبر و فراخ که بر روی دیگر جامه ها پوشند. قسمی جبه ٔ نمدین . روپوشی نمدین خشن با شلاله های پشمین . شنلی فراخ یک پارچه از نمد مالیده . یاپونچی .



یاپونچی . (اِ) یاپونچه . رجوع به یاپونچه شود.



یاتاغان . (ترکی ، اِ) (۱) قسمی شمشیر معمول ترک و عرب . شمشیر ترکی . اسلحه ای برای کشتن که بجای سلاح کمری اروپائی از کمر آویخته میشود. یتاغان . یاتاقان و یطقان ، سیف . (لغت عربی به فرانسه ). || محمل . بستر. جایگاه . جای . || محور (در لکومتیف ). (۲) || دو نیم دایره از جنس بوبیت که در موتور اتومبیل جایی که دسته ٔ پیستونها بر روی میل لنگ نصب می شود قرار دارد. یاطاقان . یاتاقان .



یاتاق . (ترکی ، اِ) بستر. رختخواب . جایی که در آن می خوابند. || مأوی .



یاتاقان . (ترکی ، اِ) یاتاغان . رجوع به یاتاغان شود.



یاتان . (اِخ ) قصبه ای است از بخش نوبران شهرستان ساوه با 1712 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).



یاتش . [ ت ِ ] (اِ) قراول و پاسبانی که بر در ملوک بنوبت باشند. (ناظم الاطباء). نوبتی .



یاتشخانه . [ ت ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) قراول خانه و جای یاتش و پاسبان . (ناظم الاطباء).



یاتماز. (ترکی ، ص ) (حاجی ...) رجوع به حاجی یاتماز شود.



یاتوغان . (اِ) از مطلقات آلات ذوات الاوتار و آن سازی بود بر هیئت تخته ای مطول و بر آن هفده وتر بندند و آن را ساعد نباشد و ملاوی اعنی کوشکها نیز نباشد. اصطخاب آنها بر خرکهاکنند به هر وتری حاملی سازند وآن وتر را بر ظهر آن حامل نهند و به حرکت آن حوامل اوتار آن را ساز کنند.اگر حوامل را بطرف انف کشند نغمات ثقیل شوند و اگر بطرف شط کشند آهنگ حاد شود و به اصبع دست راست قرع اوتار کنند و به انامل دست چپ اوتار مضر و به مهتز گردانند و این ساز را...



یاج . (اِ) نوعی از بازی کودکان . (ناظم الاطباء). نوعی بازی که ترکان چالک نامند.



یاج . (ع صوت ) کلمه ای است که در زجر و راندن شتر بکار برند مانند ایاجج . راجز گوید :
فرج عنه حلق الرتائج
تکفح السمائم الاواجج
و قیل یاج وایا ایاجج
عات من الزجر و قیل جاهج .

(تاج العروس ).



یاجلو. [ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش نمین شهرستان اردبیل با 425 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 4).



یاجلو. [ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان اهربا 277 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ، ج 4).



یأجوج . [ ی َءْ ] (ع ص ) کسی که آتش برافروزد. (آنندراج ). و رجوع به یأجوج و مأجوج شود.



یأجوج . [ ی َءْ ] (اِخ ) یأجوج یا گگ به عقیده ٔ برخی از مورخان ارمنی سرزمینی در ارمنستان بوده است : ارکش اول (پادشاه ارمنستان ) از پدرش پیروی کرد و با اهالی پنت جنگید... در این وقت اختلالی بزرگ در گردنه های کوه قفقاز در صفحه ٔ بلغارها پدید آمد و مردمانی زیاد به مملکت (ارمنستان ) مهاجرت کرده در جنوب گگ (یأجوج ) در صفحات حاصلخیز برای مدتی برفرار شدند... (تاریخ ایران باستان ج 3 ص



یأجوج و مأجوج . [ ی َءْ ج ُ م َءْ ] (اِخ ) نوعی از خلقند، کسائی مهموز نمی داند هردو را الف زاید می گوید مشتق از یجج و مجج و در قرأت رؤبهٔ آجوج به مد همزه و مأجوج به سکون همزه آمده و ابومعاذ مأجوج را یمجوج گفته ... (آنندراج ). دو قبیله اند از خلق خدای تعالی و در حدیث آمده است که خلق ده جزٔاند نه جزء آنها یأجوج و مأجوج باشند. این دو کلمه اعجمی است خواندن و ضبط آنها به همزه و بی همزه هردو آمده است . آنان که بی همزه آرند الف را...



یاجور.(معرب ، اِ) جوالیقی ذیل آجر آرد: فارسی و معرب است و آن را لغاتی است : آجر... و یاجور. (المعرب ص 21).



یاختگی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص )حالت و چگونگی یاخته . رجوع به یاختن و یاخته شود.



یاختلق . [ ] (اِ) روشنائی . (شرفنامه ٔ منیری ).



یاختن . [ ت َ ] (مص ) بیرون کشیدن . (برهان ) (غیاث اللغات ). آختن . || برآوردن تیغ از غلاف . (برهان ). بیرون کشیدن تیغ و غیره . (سروری ). آختن . برکشیدن تیغ تیز و نیزه را. مرادف آختن . (آنندراج ). تیغ برکشیدن . (جهانگیری ). بیرون کشیدن تیغ از نیام . (ناظم الاطباء). || دست به قصد کاری دراز کردن . (غیاث اللغات ). قصد کردن و دست دراز کردن به چیزی . (آنندراج ). اراده کردن . (ناظم الاطباء). یازیدن :
به گرز گران یاخت گرد دلیر



یاخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) آخته . به معنی بیرون کشیده باشد اعم از آنکه شمشیر و تیغ را از غلاف بیرون کشیده باشند یا چیزی دیگر را از جای خود. (برهان ) برکشیده .(جهانگیری ). بیرون کشیده . (ناظم الاطباء). || پرورده و آموخته . (ناظم الاطباء). || (اِ) حجره . خانه . (برهان ). حجره . (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). || خمره . (برهان ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). || شبیه و نظیر و مانند. (برهان ). مانند. (جهانگیری ). شبیه و نظیر....



یاخچی . (ترکی ، ص ، ق ) کلمه ٔ ترکی است به معنی خوب . یاخشی . رجوع به یاخشی شود.
- یاخچی یاخچی کردن کسی را ؛ او را آلت بی اراده ٔ پیشرفت مقاصد خود ساختن . رجوع به یاخشی شود.



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۲۰۰ مقاله