ائتمان
ائتمان . [ اِءْ ت ِ ] (ع مص ) رجوع به ایتمان شود.
ائتمان . [ اِءْ ت ِ ] (ع مص ) رجوع به ایتمان شود.
ائتناف . [ اِءْ ت ِ ] (ع مص ) رجوع به ایتناف شود.
ائتیاب . [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایتیاب شود.
ائتیال . [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایتیال شود.
ائثار. [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایثار شود.
ائثام . [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایثام شود.
ائثه .[ اَ ءِث ْ ث َ ] (ع اِ) ج ِ اثاث . اسباب خانه . (منتهی الارب ). ابوعبید هروی در غریبین و صاحب مجمعالبحرین اِثَّه ضبط کرده اند و در تاج العروس آثّه آمده است .
ائجاد. [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایجاد شود.
ائجار. [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایجار شود.
ائداء. [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایداء شود.
ائداب . [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایداب شود.
ائدام . [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایدام شود.
ائذاء. [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایذاء شود.
ائذان . [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایذان شود.
ائراء. [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایراء شود.
ائراب . [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایراب شود.
ائراض . [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایراض شود.
ائراق . [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایراق شود.
اآرغیس . [ اَ ] (اِ) رجوع به آرغیس شود.
ائزاء. [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایزاء شود.
ائزار. [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایزار شود.
ائساد. [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایساد شود.
ائساف . [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایساف شود.
ائصاد. [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایصاد شود.
ائصال . [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایصال شود.