آفتاب

کتابخانه الکترونیکی آفتاب

کتاب های ادبیات کهن

نمایش ۱ تا 25 از ۱۲ مقاله

نگهبان کاروانی هنگام شب به خواب رفت. دزدان آمدند و کاروان را غارت کردند و پا به فرار گذاشتند. صبح کاروانیان دیدند که اموال و شتران آنها ناپدید شده. ـ چه شده است؟ ـ دزدان نقاب‌دار کاروان را غارت کردند. ـ مگر تو سنگ بودی؟ چرا جلوی آنها را نگرفتی؟ ـ آنها زیاد بودند و من تنها بودم. ـ اگر نمی‌توانستی با آنها مبارزه کنی باید فریاد می‌زدی تا ما بیدار شویم. ـ در آن موقع شمشیر کشیدند و گفتند که اگر...



منت خدای را، عزّ و جلّ، (سپاس و نعمت خاصّ خدای عزیز و بزرگ است) که طاعتش موجب قربت (نزدیکی به خداوند) است و به شکراندرش مزید نعمت. (شکرگزاری خداوند سبب افزایش نعمت می‌شود) هر نَفَسی که فرو می‌رود، مُمِدّ حیات است (نفس‌کشیدن باعث ادامهٔ زندگی است) و چون برمی‌آید مُفّرح ذات. (بازدم موجب شادمانی جان است). پس در هر نَفَسی، دو نعمت موجود است، و بر هر نعمتی شکری واجب: از دست و زبان که برآید کز عهدهٔ ش...



چون‌که بهرام شد نشاط پرست دیده در نقش هفت پیکر بست روز شنبه ز دیر شماسی خیمه زد در سواد عباسی سوی گنبدسرای غالیه‌فام پیش بانوی هند شد به سلام تا شب آنجا نشاط و بازی کرد عودسازی و عطرسازی کرد چون برافشاند شب به سنت شاه بر حریر سپید مشکِ سیاه تا ز درج گه گشاید قند گویدش مادگانه لفظی چند ز آن فسانه که لب پر آب کند مست را آرزوی خواب کند



چنین روایت کرده‌اند که در زمان‌های گذشته، حاکمی در شهر تبریز زندگی می‌کرد که پهلوانی به نام مسیح داشت. هیچ جوانی در برابر شمشیر او تاب مقاومت نداشت و هیچ‌کس را یارای آن نبود که پنجه در پنجهٔ او بیفکند. در سایهٔ قهرمانی‌های او حاکم تبریز از هیچ پادشاهی تبعیت نمی‌کرد. روزی از روزها داستان پهلوانی‌های مسیح دهان به دهان گشت تا به گوش شاه‌عباس رسید. شاه‌عباس سرکردهٔ پهلوانان خود فرخ را به حضور خواست و...



داستان‌های بحارالانوار را در واقع باید جزء خواندنی‌ترین و آموزنده‌ترین بخش‌های کتاب ارزشمند و معتبر بحارالانوار علامه بزرگوار مجلسی قلمداد نمود. محتوای معنوی و علمی کتاب به‌راستی تداعی‌گر معنای عمیق آن (دریاهای نور) است. علامه فقید محمدباقر مجلسی در تاریخ هزار و سی و هفت هجری قمری در اصفهان دیده به جهان گشود و پس از هفتاد و سه سال خدمت به اسلام و عالم تشیع و گرد‌آوری بزرگ‌ترین مجموعه روائی شیعی، ب...



شراب و عیش نهان چیست کار بی‌بنیاد زدیم بر صف رندان و هر چه باداباد گره ز دل بگشا و از سپهر یاد مکن که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد Wine and hidden pleasure, what are they? Baseless work. !On the ranks of profligated we dashed. What is fit to be-be :Unloose the heart's kont; and think not of the sky .For such a kont, the thought of no geometrician hath loosed



حکیم ابوالمحد مجدودبن آدم سنائی غزنوی، و نیز حکیم سنائی از بزرگ‌ترین شاعران زبان پارسی در سدهٔ ششم هجری‌ست. او در سال (۴۷۳ هجری قمری) در شهر غزنه (واقع در افغانستان امروزی) دیده به جهان گشود و در سال (۵۴۵ هجری قمری) در همان شهر چشم از جهان فرو بست. عشقست مرا بهینه‌تر کیش بتا نوشست مرا ز عشق تو نیش بتا من می‌باشم ز عشق تو ریش بتا نه پای تو گیرم نه سر خویش بتا



به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد خداوند نام و خداوند جای خداوند روزی‌ده رهنمای خداوند کیوان و گردان سپهر فروزنده ماه و ناهید و مهر ز نام و نشان و گمان برترست نگارندهٔ بر شده پیکرست



مناجات‌های خواجه عبدالله به سبب شور، عمق و حال که در آنها وجود دارد از دیرباز حتی در زمان حیات او دل‌های خاص و عام را صید کرده است. این مناجات‌ها که در حقیقت بیان آزادانهٔ فکری دریافت‌های پیر هرات و به سخن دیگر راز و نیاز بنده‌ایست که جانش از شور و شوق و عشق لبریز است با خدای خودش و از آن حالائیست که به گفتهٔ پیر هرات در آن میان بنده و الله، چیزی و کسی نمی‌گنجد، بنابر اطلاعاتی که در طبقات الصوفیه،...



سپاس خدا را که اول است پیش از همهٔ اول‌ها و آخر است پس از همهٔ آخرها، قادر بر همهٔ کار به ذات، و خالق خلق بی‌نمونه و الگو، فرد واحد بی‌عدد، باقی از پس همگان، بی‌نهایت و مدت. کبریا و عظمت و جلوه و عزت و سطان و قدرت خاص اوست: قدرت و وحدانیت وی بی‌شریک است و تدبیر او بی‌دستیار و پشتیبان. یگانهٔ بی‌فرزند و یار و همتاست، در وهم نگنجد و در جا مقام نگیرد و به دیده نیاید. نعمت‌های وی را سپاس می‌دارم و داد...



خرد هرکجا گنجی آرد پدید ز نام خدا سازد آن را کلید خدای خردبخش بخرد نواز همان ناخردمند را چاره‌ساز رهائی‌ده بستگان سخن تواناکن ناتوانان کن نهان آشکارا درون و برون خرد را به درگاه او رهنمون



این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت چون آب به جویبار و چون باد به دشت هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت روزی که نیامده است و روزی که گذشت Into this Universe, and why not konowing Nor whence, like Water willy-nilly flowing And out of it, ad Wind along the Waste I know not whither, willy-nilly blowing



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۱۲ مقاله