از پايان قرن نوزدهم دوگانگى دو شاخهٔ اصلى پزشکى يعنى پزشکى درمانى و بهداشت عمومى يا پزشکى پيشگيرى آشکار بود. پس از سال ۱۹۰۰ پزشکى در حهت تخصصى شدن و منطقاً، علمى شدن برخورد با بيمارىها پرشتابتر پيش مىرفت، الگوى بيمارىها رو به دگرگونى گذاشت و در نتيجهٔ مبارزه با بيمارىهاى عفوني، بيمارىهاى موسوم به بيمارىهاى نوين مانند سرطان، بيمارى قند، بيمارى قلبى عروقي، روانى و سوانح چشمگيرتر، و جزو علل عمدهٔ مرگ در کشورهاى صنعتى شدند. اين بيمارىها را با فرضيهٔ ميکروبى ايجاد بيمارى نمىتوان توجيه، و با قرصهاى جادوئي نمىتوان درمان کرد. و کمکم اين واقعيت شناخته شد که عوامل يا سببهاى ديگرى هم در سببشناسى بيمارىها وجود دارند که آنها هم به همان اندازه با اهميت هستند مانند عوامل اجتماعي، اقتصادي، ژنتيک، زيستمحيطى و روانشناختي، که بيشتر اين عوامل با رفتار و شيوهٔ زندگى انسان همراه هستند. فرضيهٔ ميکروبى ايجاد بيمارى جاى خود را به مفهوم تازهترى داد: عليت چند عاملي. در واقع آقاى Pattenkofer اهل مونيخ (۱۹۰۱ - ۱۸۶۹) بود که براى نخستين بار مفهوم عليت چند عاملى بيمارى را مطرح کرد ولى نظريهٔ او در عصر ميکروبشناسى گم شد. اين نظريه توسط اپيدميولوژيستها - که سهم قابل توجهى در شناختِ کنونى از علّيت چند عاملى بيمارى و عوامل خطر در سببشناسى بيمارى دارند - احياء شد. پيشرفتهاى پزشکى نوين را مىتوان تحت عناوين گستردهٔ زير بازنگرى کرد.