تاريخ‌نگارى تاريخ معاصر ايران، همچون تاريخ‌نگارى تاريخ بيشتر نواحى خاورميانه در مقايسه با تاريخ‌نگارى تاريخ غرب و حتى در مقايسه با تاريخ‌نگارى تاريخ خاور دور، زمينه توسعه نيافته‌اى برشمرده مى‌شود. پيگيرى دلايل و عوامل اين توسعه نيافتگى در نزد پژوهشگران آمريکائي، چندان دشوار نيست. بيشتر محققان برآنند که اين نوع تحقيقات چارچوب جغرافيائى علايق ملى رهبران ايالات متحده را دنبال مى‌کنند. محققان آمريکائى مادامى که خاورميانه، آفريقا و آسياى جنوبى مستعمره و يا در طيف نفوذ ساير قدرت‌ها بوده، کاملاً آنها را مغفول گذاشته‌اند. شايد دليل اصلى اين مسئله در اين باشد که بيشتر مؤسسات و مراکز مطالعاتى خاور نزديک، آفريقا و آسياى جنوبى از زمان جنگ دوم جهانى به بعد تأسيس شده‌اند و تأسيس آنها نيز اغلب با کمک مالى بنيادهاى دولتى و بازرگانى و خود دولت آمريکا بوده است و البته همين مراکز انگيزه درخورى را براى مطالعات نواحى مورد بحث پديد آورده‌اند. علايق ملى ايالات متحده در اين مناطق موجب رشد و شکوفائى تحقيقات محققان درباره آنها گرديد.


ولى حتى پس از ايجاد اين انگيزه و علاقه، براى مطالعه ايران موانع جدى زيادى وجود داشت که مشکلات بررسى بعضى از مناطق ديگر را نيز دو برابر کرد. اول از همه، مشکل سبک زبان فارسي، البته نه مسئله دستورى آن، بود که استخراج شمارى از اسناد سده‌هاى نوزدهم و بيستم را دشوار مى‌نمود. مهم‌تر از همه کمبود نسبى اسناد و فقدان کامل آرشيوهاى منظم ايرانى يعنى ابزار معمولى محققان، مطرح بود. تاريخ‌نگاران تاريخ ايران به ناگزير به اسناد و اطلاعات حاوى خاطره‌ها، تواريخ معاصر يا مصاحبه‌ها و گزارش‌هاى السنه کهن غربى اتکا کردند که هيچ کدام منابع متقاعدکننده‌اى برشمرده نمى‌شد. اما حتى اين منابع هم کامل و جامع نبودند. تنها در سال‌هاى اخير، اسناد قابل اعتنائى در دسترس قرار گرفت ولى ضرورت ايجاد آرشيوهاى منظم و وسيع همچنان محسوس است. محققان آمريکائى از داشتن آرشيوهاى مطلوب بريتانيا، فرانسه، آلمان و ايتاليا نيز محروم بودند چون اين آرشيوها به هر حال کامل‌تر از منابع اصلى هستند و امروزه نيز اين ويژگى خود را حفظ کرده‌اند.


تمرکز مطالعات در مراکز خاورميانه‌شناسى و مسائل مربوط به زبان‌هاى خاورميانه بدين معنى است که فارغ‌التحصيلان اين مراکز بايد در دو بعد کارشناس شوند يعنى علاوه بر اينکه چندين زبان را ياد بگيرند (که يادگيرى بعضى از آنها بسيار دشوار است) و کارآئى خود را بالا ببرند، بلکه براى آنکه بتوانند مورخى زبده و ورزيده شوند در روش‌شناسى علوم تاريخى و اجتماعى و ادبيات و به‌ويژه تاريخ نواحى غير از خاورميانه هم بايد تفحص بکنند و سرآمد شوند تا پايه و معلوماتى از براى مقايسه و مقابله داشته باشند. يکى از اشتباهات مورخان تاريخ داخلى و خارجى آمريکا در مورد تاريخ خاورميانه اين بود که آنها بايد مى‌دانستند که اين تواريخ را مستشرقان وارد در زبان، ادبيات و يا الهيات نوشته‌اند از اينرو مسائل موردتوجه يا اسلامى بود يا ايرانى و بررسى‌هاى مقايسه‌اى هم نشان مى‌داد که آنها نمونه‌اى از جوامع سنتى يا فئودالى هستند. از اينرو ”روح اسلامي“ يا ”روح ايراني“ را بيشتر محققان مى‌پذيرفتند و همين نکته باعث بسيارى از اشتباهات و کج‌فهمى‌ها و يا رستگارى‌ها مى‌شد و با دانش مقايسه‌اى نخ‌نمائى هم همراه مى‌گشت و فرضيه نويسنده را از هم مى‌پاشيد و يا در مواقع بسيار نادرى هم به اثبات اين فرضيه کمک مى‌کرد.


اگر از سال ۱۹۴۰ به بعد در پى آثار واقعى تاريخى و خوب درباره ايران باشيم کم‌تر پيدا مى‌کنيم. هيچ يک از تواريخى که نوشته شده‌اند، واقعاً جامع و کامل نيستند. کتاب جوزف آپتن (J.upton) با عنوان نگرشى بر تاريخ ايران نوين۱ه در خصوص کيفيت تاريخ معاصر ايران دربر دارنده بينشى درخور است و با اينکه به دوره متقدم چندان نپرداخته ولى بر فرضيه ”ايرانيت“ تاريخ معاصر ايران تأکيد ورزيده است و از منابع فارسى هم بهره نگرفته است. مثلاً اين کتاب مثل ساير نويسندگان درباره قتل‌هاى جابرانه وزيران عالى‌رتبه ايران معاصر به‌دست شاهان، نگرشى جالب نظر دارد.


(۱ين کتاب با عنوان نگرشى بر تاريخ ايران نوين، ترجمه يعقوب آژند، تهران، نيلوفر، ۱۳۵۹. به فارسى ترجمه شده است.


پيتر آورى (Peter Avery) در کتاب ايران جديد ( Modern Iran.London.1965. اين کتاب را محمد رفيعى مهرآبادى با توضيحات مفصل در سه جلد به فارسى ترجمه کرده است.) از بعضى منابع فارسى بهره گرفته و در خصوص جنبه‌هاى گوناگون تاريخ معاصر ايران برداشت ويژه‌اى دارد. اما داراى اشتباهاتى است که آن را براى مطالعه دانشجويان مبتدى نامطمئن مى‌نمايد، حتى دانشجويان رده‌هاى بالا هم در حدى نيستند تا اتقان و درستى مواد و اطلاعاتى را که براى آنها تازگى دارد، بدانند. دانش‌پژوهان مطالعات ايرانى منتظر اثر سه جلدى استاد آن لمبتن (Ann Lambton) هستند که از قرار معلوم درباره دوره قاجار نوشته‌اند (از لمبتن فقط يک جلد کتاب با عنوان Qajar Iran منتشر شد که به فارسى هم ترجمه شده است).


ضرورت تأليف جامعى درباره تاريخ معاصر ايران احساس مى‌شود ولى براى نوشتن آن نبايد منتظر پاداش بود و يا درگير کتاب‌هاى فارسى که اطلاعات اندکى ارائه مى‌دهند شد. تنها در مورد انقلاب مشروطيت شمار متناجى از آثار قابل اعتماد و خوب فارسى وجود دارد که البته بايد مطبوعات و نشريات فراوان، ادبيات، خاطره‌نگارى‌ها و ساير اسناد و از جمله اسناد خارجى را هم بدان‌ها افزود و اينها براى نوشتن تاريخ معاصر ايران، پشتوانه علمى مطبوعى هستند. پيش از اتمام بحث کتب عمومى تاريخ معاصر ايران بايد از فصول جديد کتاب ايران (Iran، انگلو ودکليفس، ن.ج. پرنتايس هال، ۱۹۷۲ ) يحيى ارمجانى نيز صحبت کرد که گزارشى قابل اعتماد، هرچند به سبک کهن، درباره تاريخ معاصر ايران ارائه داده است. از آثار زير هم مى‌توان ياد کرد: رانلد ويلبر، ايران: گذشته و حال (Iran.Past and Present - پرينستون، دانشگاه پرينستون، ۱۹۶۷. چاپ ششم) ايران (Iran.نيوهاون، روابط منطقه‌اى هومن، ۱۹۵۷) چاپ هـ هـ وريلند، ايران جديد (Modern Iran. لندن، راتلج و پسران، ۱۹۴۱) نوشته ل.پ. الول - ساتن که حاوى گزارشى قابل ملاحظه از دوره رضاشاه است و نيز بايد از کتاب ويليام هاس با عنوان ايران (Iran. نيويورک، دانشگاه کلمبيا، ۱۹۴۶) نام برد.


اگر اطلاعات زبان‌هاى غربى گردآورى شود مى‌توان کتاب‌هاى جامعى درباره تاريخ معاصر ايران پديد آورد. اما در بعضى موارد تک‌نگارى‌هاى قابل ملاحظه‌اى به زبان انگليسى وجود دارند که شايان توجهى درخور هستند. يکى از آثار عمده که پس از جنگ دوم جهانى نوشته شده است کتاب حامد الگار با عنوان دين و دولت در ايران، ۱۹۰۶ - ۱۷۸۵ است۲ر اين کتاب با بهره‌گيرى از منابع فراسى و ساير زبان‌هاى گزارشى جامع از کشاکش بين علما و حکومت عرفى ايران در سده نوزدهم ارائه شده است. ارزش اين کتاب به عنوان تاريخ عمومى در جائى که اصلاً از تاريخ خبرى نيست، بسيار فراتر از عنوان آن است. در اين کتاب با تأکيد بر دو عنوان (دين و دولت) سرکردگان دوره قاجار و حکومت آنها و نيز توسعه نهضت انقلابى در ايران مفصلاً ارزيابى شده است. کتاب فيروز کاظم‌زاده با عنوان روسيه و بريتانيا در ايران مطالعه‌اى در امپرياليسم۳ز کيفيت عالى علمى برخوردار است. نويسنده با بهره‌گيرى و ترکيب اطلاعات و منابع موجود انگليسي، روسى و فارسي، تفسيرى دقيق از رقابت روس و انگليس در ايران ارائه نموده و تحولات داخلى ايران را نيز تصوير کرده است. با اينکه نمى‌توان با عقيده نويسنده در مورد انگيزه‌هاى سياسى و غيراقتصادى امپرياليست روسيه موافق بود ولى اين نکته از اهميت اين اثر نمى‌کاهد.


(۲رکلى و لس‌آنجلس، دانشگاه کاليفرنيا، ۱۹۶۹).


(۳يوهاون و لندن، چاپ دانشگاه بيل، ۱۹۶۸). اين اثر نيز به زبان فارسى ترجمه شده است.