قدرت هوائي، قدرت فضائى و جغرافيا
در سراسر دوران جنگ سرد، قدرت هوائى استراتژيک از نظر تفکر دفاعى غرب، تقريباً بمبافکنها و سلاحهاى هستهايِ دور پرواز بين قارهاى منحصر مىشد. بنابراين قدرت هوائى استراتژيک فقط ابزارى مهم براى دوران خشم و غضب نبود. هر قدرتى کمتر از قدرت هوائى استراتژيک چنين تعريف مىشود: پشتيبانى نيروهاى پياده نظام مسلح و مکانيزه در عمليات نظامى زمينى با ترکيبى از سلاحها که به مقوله قدرت هوائى تاکتيکي يا صحنه جنگ منتسب است. با توجهى اندک به کارکنان نيروى هوائى airman - چه رسد به متخصصان امور دفاعى - مىتوان به قابليت بالقوه قدرت هوائى سنتى در ايجاد نتايج استراتژيک، مستقل از نيروهاى زمينى در جنگهاى مشترک Joint پى برد. ليکن در دهه ۱۹۸۰، شرايط شروع به تغيير کرد، به طورىکه برخى از متخصصان هوانوردى دريافتند که جهتگيرىهاى فنى طى دههٔ قبل ممکن است قدرت هوائى سنتى را براى نيل به اهداف نيروى مشترک صحنه نبرد theater Joint - force بهطور مستقيم از پيشرفت کيفى بهرهمند کرده باشد. در تائيد اين نظريه، عمليات جنگ هوائى پيوسته (مداوم) مقابل عراق بههنگام جنگ خليج فارس در ۱۹۹۱، حاکى از دگرگونى واقعى در مهلک بودن و تأثير سلاح هوائى از زمان جنگ ويتنام تاکنون است.
حصول سريع کنترل هوائى متفقين روى عراق در شب آغازين عمليات طوفان صحرا که مهمترين نتيجه آنى جنگ، تمايل غالب، نه تنها در ميان متخصصان هوانوردي، بلکه در ميان همهٔ نيروهاى نظامى عبارت بود از:
اعتبار بخشيدن به پيوستگى قدرت هوائى چند کشور، با مسئوليت مشخص براى دستيابى به چنين بُرد ساده و تعجببرانگيزى در نبرد زمينى.
بنابراين اکثر ناظران بهدرستي، قاعده مهم اجراء شده بهوسيله همهٔ اجزاءِ نيروهاى متحدان را در شکست ارتش عراق تصديق مىکنند. نظر ارجح و غالب را تونى ميسون، مارشال بازنشسته نيروى هوائى انگلستان (RAF)، بهطور خلاصه چنين ابراز کرده است:
جنگ خليج (فارس) ستايشى اغراقآميز از قدرت هوائى قرن بيستم را به نمايش گذاشت.
از ديدگاه نظريهپردازان نيروهاى هوائى آمريکا تنها موضوع قطعى نشده از زمان جنگ ويتنام تا بهحال، آن بود که عمليات طوفان صحرا نه تنها بلوغ قدرت هوائى را نشان داد، بلکه غلبه قدرت هوائى و الگوى جديدى از عمليات جنگى را به نمايش گذاشت که حاکى از انتقال اساسى در نحوهٔ هدايت بسيارى از جنگها بود که نيازمند روش جديد تفکر درباره عمليات نظامى بود. هدف اين کتاب آن نيست که بگويد قدرت هوائى بهتنهائى مىتواند جنگها را به بُرد منتهى کند.
چراکه برخى از صاحبنظران مخالف در اين باره بحثهاى طولانى داشتهاند. در مقابل، شرايط احتمالى که مىتواند در مقابل يک فرمانده نيروى مشترک در آينده بهوجود آيد بهقدرى متفاوت است که انسان نمىتواند با اطمينان بگويد که هر جزءِ نيروى منفردى در جنگ هوائي، همواره سبب تفوق و پيروزى ساير نيروها خواهد شد. پيشرفتهاى اخير در ابزارهاى جنگ هوائى با قابليت بيشترى قدرت نفوذ نسبى جنگافزارهاى هوائى را در مقايسه با سلاحهاى اجزاءِ نيروهاى ديگر افزايش داده است. اما قدرت هوائى به هيچ وجه يک ابزارِ قابل اعمالِ در همه مواقع نشده است تا جوابى براى هر عمليات جنگى قابل تصورى که يک فرمانده صحنه نبرد ممکن است با آن مواجه شود، داشته باشد. بنابراين اگرچه موفقيت در جنگهاى تاکتيکى عمده، همانند قبل، درگير شدن همهٔ اجزاءِ نيروها با روش اجتماع است، اينک قابليتهاى هوائى در فضائى جديد به فرماندهان نيروهاى مشترک مؤثر تر از پيش هدايت
اگر اين قابليتها بهطور مناسبى بهکار برده شوند، توانائى حصول مستقيم به آثار استراتژيک در جنگهاى بزرگ را از طريق اميد بخشيدن به فرماندهان براى درگير شدن و نابودى يا خنثى کردن نيروهاى زمينى دشمن در محدودههاى پراکنده از هم با ايمنى مجازى virtual imunity دارند؛ از اين رو در صورت تهديد نيروهاى خودي، که ممکن است در غير اينصورت مجبور باشند با نيروى تقويت شده دشمن بهطور مستقيم درگير شوند، خطر تحمل تلفات زياد کاهش مىيابد. چنين عمليات جنگى هوائى استراتژيکي، پيروزى سريع و آسانى را که بهنظر مىآيد افراد دورانديش نيروى هوائى اوايل قرن بيستم وعده دادهاند به ارمغان نخواهد آورد. اما بهعقيده يک ناظر مطلع، اينگونه عمليات، پيروزىاى را به ارمغان مىآورد که سريعتر و آسانتر از جنگى بدون وجود آن خواهد
قدرت هوائى ائتلافى در عمليات طوفان صحرا و آنچه را که سلاح هوائى امروزى را از سلاح همتراز آن در دهه قبل، که آن را از طريق کمک به ايجاد نتيجه موفقيتآميز عملياتهاى مشترک متمايز مىکند، مورد بازنگرى قرار مىدهد و پيشرفتهاى اخير قدرت فضائى را بهعنوان تواندهنده اساسى قدرت هوائى و جغرافيائى نشانى Address Geography را بهعنوان قيد مداوم Continuing Constraints بر قابليت کاربر و ارزش رزمى قدرت هوائى ارزيابى مىکند.