از جغرافياى نظامى تا ژئواستراتژى

اين يک واقعيت است که اگر جنگ وجود نداشت شايد سير تحول تمدن بشرى به اين سرعت شکل نمى‌گرفت. برخى از دانشمندان علم جغرافيا بر اين عقيده هستند که اصولاً تفکرات جغرافيائى و علم جغرافيا قبل از هر چيز در خدمت جنگ قرار داشته است. با پيشرفت فنّاورى و از بين رفتن نقش فواصل جغرافيائى در سرنوشت جنگ‌ها، متفکران علوم استراتژيک به اين نتيجه رسيده‌اند که مبنا و زيربناءِ استراتژى‌ها در نهايت متأثر از عوامل جغرافيائى است.


منظور از نگارش اين مطالب بيان اين واقعيت است که مشکلات استراتژيکى و تاکتيکى بنيادى ماهيتاً جغرافيائى هستند. فيلد مارشال مونتگمري، فاتح شمال آفريقا در جنگ جهانى دوم، پيروزى در نبرد را به شبکه ارتباطات حمل و نقل و جغرافياى نظامى نسبت مى‌داد.


تصميم به جنگ يا عدم شرکت در آن بايد بر اساس اطلاعات دقيق از واقعيت‌هاى ژئوپوليتيکى گرفته شود. اگرچه سؤال در رابطه با چگونگى اقدام به جنگ به واسطه توانائى‌هاى فنّاورى و اقتصادى پاسخ گفته مى‌شود ولى اين توانائى‌ها اساساً به امکانات و محدوديت‌هاى جغرافيائى بستگى دارد. زمانى‌که تصميم به جنگ گرفته شد، مسائل مربوط به جنگ در بُعد جغرافيائى ويژگى‌ خاصى مى‌يابد و وضوع اساسى براى اجراءِ تصميم، تعيين قلمرو جغرافيائى ميدان نبرد خواهد بود که حساس‌ترين مرحله تصميم‌گيرى است؛ زيرا کوچک‌ترين بى‌توجهى به اصول و مبانى جغرافيائى جنگ ممکن است بزرگ‌ترين پشيمانى را به‌دنبال داشته باشد. قبل از شروع به هر جنگى سه نوع اقدام مؤثر براى کسب موفقيت بايد انجام پذيرد:


- اول:

اطلاعات لازم را بايد به شکلى جمع‌آورى کرد که مشخص کند نقاط تهديد کجا است، اهداف عملياتى کدام هستند و کدام يک از پديده‌هاى جغرافيائى مى‌توانند نقش تعيين‌کننده‌اى داشته باشند.


- دوم:

به چه ميزانى بايد نيرو به‌کار گرفته شود. بايد درنظر داشته باشيم که امکانات لجستيکى در اين مرحله نقش تعيين‌کننده‌اى ايفاء مى‌کند و مکان‌هاى جغرافيائى مناسب در تأمين خطوط لجستيکى از مواردى هستند که امکان اقدام را محدود مى‌کنند.


- سوم:

پس از آنکه واحد اطلاعات و لجستيک، اطلاعات را در بُعد جغرافيائى مسئله و منطقه مناسب را از لحاظ لجستيکى فراهم کرد، آنگاه تصميم براى اقدام به مکان موردنظر و نيروئى که بايد اعزام شود، نقطه‌اى که بايد حرکت را آغاز کرد و نيروها را به‌کار گرفت، اينکه کجا بايد آفند، پدافند و ديگر حرکات نظامى را انجام داد، اتخاذ مى‌شود. بنابراين ملاحظه مى‌شود که تا اين مرحله از تصميم‌گيرى همه‌‌جا عوامل محيط جغرافيائى به‌عنوان عامل تعيين‌کننده خودنمائى مى‌کنند.


رابطه ميان اطلاعات لجستيک و اقدام نظامى را مى‌توان برحسب محدوديت‌هاى خاص اطلاعاتى و لجستيکى از نظر جغرافيائى در جهت آزادى عمل بررسى کرد. بنابراين مى‌توان گفت که اين روابط در مقياس‌هاى مختلف جغرافيائى عمل مى‌کنند که عبارت است از:


- محلى:

در رابطه با تصميمات تاکتيکى و عملياتى در سطحى پائين‌تر از لشکر.


- عملياتى:

به‌منظور مانور و پشتيبانى از نيروهاى اصلى ميدان نبرد.


- منطقه‌اى:

صف‌آرائى استراتژيک در صحنه جنگ با توجه به ملاحظات عملياتى.


- جهانى:

موضوعات استراتژى بزرگ مربوط به اهداف ژئوپوليتيکى و مانور براى خنثى‌سازى اقدامات دشمن و ايجاد سيستم‌هاى استراتژيک جهانى.


بنابراين به‌وضوح مشاهده مى‌کنيم که عوامل جغرافيائى در تمامى زمينه‌ها وارد مى‌شوند. تصميمات سطح بالا اسالاً در طبيعت به‌صورت ژئوپوليتيکى بوده و مى‌تواند در نتيجه تصور غلط ژئوپوليتيکى به خطاء برود، چنانچه سلاح‌ها براى دستيابى به اهداف ژئوپوليتيکى به‌کار گرفته شود، موفقيت استراتژيک به‌روشنى به آنچه در سطح تاکتيکى عملى است بستگى خواهد داشت.


هدف از شروع جنگ‌ها هميشه اشغال زمين نيست؛ بلکه در نهايت اين است که يکى از طرفين به هر نحوى اراده خود را به ديگرى تحميل کند و در اين تحميل اراده دو قطب وارد عمل مى‌شود: انسان و عوامل جغرافيائي. پس ملاحظه مى‌شود که هيچ جنگى بدون درنظر گرفتن اصول و مبانى جغرافيائى جنگ و ملاحظات آن آغاز نمى‌شود، ولى در ادوار مختلف مقياس اين ملاحظات تغيير يافته است. طبق اسناد و مدارک موجود، به‌نظر مى‌رسد که چينى‌ها به نقش عوامل محيط جغرافيائى در سرنوشت جنگ‌ها، يعنى جغرافيائى جنگ بيش از ديگر کشورها توجه داشته‌اند.(منبع:Miller, David; The Cold War; A Military History; part 3)


زيرا محقق چينى ”سون تزو“ در قرن چهارم قبل از ميلاد کتابى را با عنوان هنر جنگ نگاشته است که بيشترين فصول آن به جغرافياى جنگ اختصاص دارد و در همه‌جا توصيه مى‌‌کند که راز پيروزى توجه و تأکيد بر عوامل محيط جغرافيائى است.


پس از جنگ جهانى دوم دو تحول عمده از لحاظ نظامى به‌وقوع پيوست، يکى بيدارى افکار مردم و تلاش براى رسيدن به استقلال و ديگرى پيشرفت فنّاوري. پيشرفت فنّاورى مستقيماً بر وسعت صحنه‌هاى عملياتى تأثير گذاشت و قلمرو جغرافيائى جنگ‌ها وسعت بخشيد و جهانشمول شد و محدوديت سابق را که ناشى از فواصل جغرافيائى بود، نداشت. با پيدايش استراتژى‌هاى نظامى که ناشى از دو قطبى شدن جهان بود، واژه ژئواستراتژى پايه و اساس تعريف تقسيم فضاهاى جغرافيائى براى عمليات زمينى قرار گرفت. واژه ژئواستراتژى در حقيقت علم جديدى بود که در مقياس جهانى به کاربرد عوامل جغرافيائى در جنگ‌هاى گسترده توجه داشت. اين‌بار ژئواستراتژي، عوامل جغرافيائى را دسته‌بندى کرد و به‌صورتى منظم‌تر و جهانى با آن برخورد کرد. پيشرفت فنّاورى موجب شد که در رابطه با مسائل ژئواستراتژى برخى از عوامل محيط طبيعى نقش خود را از دست بدهند و برخى ديگر از عوامل از اهميت بيشترى برخوردار شوند. همچنين پيوستگى عوامل جغرافيائى و آثار آن بر عمليات نظامى پيچيده‌تر شود. واژه ژئواستراتژى امروزه پس از پايان جنگ سرد چهره جديدى يافته و قبل از هر چيز بر عملکرد جنگ‌هاى زمينى و اصولاً استراتژى‌هاى نظامى تأثير شگرفى گذاشته است.


تحولات اخير جهانى که در نهايت به يک نظام نوين جهانى منتهى خواهد شد در نتيجهٔ تحول در جبهه‌هاى ژئواستراتژيک به‌وجود آمده است و به‌نظر مى‌رسد که به‌علت نزديک شدن اهداف استراتژى‌هاى قدرت‌هاى بزرگ به يکديگر به‌ويژه به‌دليل به بن‌بست رسيدن استراتژى‌هاى نظامى قدرت‌هاى بزرگ در آينده نه چندان دور، جنبه‌هاى ژئواستراتژيک جديد منطبق با مناطق حساس اقتصادى جهان خواهد بود و اين تحول بزرگى را در به‌کارگيرى قلمروهاى ژئواستراتژيک که مسلماً تعداد آنها افزايش خواهد يافت، موجب مى‌شود. جالب است که قلمروهاى ژئوپوليتيکى نيز برخلاف قلمروهاى ژئواستراتژيک که تجزيه خواهند شد، با يکديگر ترکيب شده که به احتمال زياد منطبق با قلمروهاى ژئواستراتژيک خواهند بود.