منظور از مدرنيزم، دوران تاريخى ويژهاى است که برخى انديشمندان وابسته به کليساى کاتوليک در سرآغاز قرن بيستم براى شکل دادن به شيوه نگرش نوين به برخى آموزشهاى دينى در مسيحيت درنظر گرفتند. اين تلاش از سال ۱۹۰۷ و زير نظر پاپ پيوس Pope Pius دهم آغاز شد. در اين تلاش انديشمندان کليساى کاتوليک کوشيدند تا آموزشهاى مسيحى را دو دسته کنند؛ دستهاى را خرافه خوانده، در پوشش سنت به دور اندازند و دسته ديگر را با استانداردهاى فکرى و دستاوردهاى علمى زمان تطبيق دهند. دوران علمى و فکرى مورد نظر آنان در مجموع دوران روشنگرى - The Age of Enlightenment نام دارد که از قرن شانزدهم آغاز شد، دورانى که با دستاوردهاى فکرى و علمى افراد چون اسحق نيوتن، امانوئل کانت، شارل مونتسکيو، ژان ژاک روسو و شمار زيادى از ديگر انديشمندان و دانشمندان قرون ۱۷، ۱۸ و ۱۹ آغاز مىشود و تا فرضيههاى آلبرت انيشتين و انديشههاى کارل مارکس و پيامدهاى آن در سراسر قرن بيستم را دربر مىگيرد.
در مباحث فلسفى سياسي، فرهنگي، هنرى و تاريخى مدرن و مدرنيته شامل استانداردهاى مشخصى شده است و بهويژه در مباحث هنر نقاشى و معماري، بهگونه اشکال خاصى جلوهگر شده است. در همين برخورد است که مدرنيزم يا مدرنيته در چارچوب يک دوران تاريخى مشخص مورد بحث تاريخى قرار دارد. نخستين مورد توافق پيروان روش پست مدرن همين تقسيم زمانى سير انديشه و مطالعات علمى و فرهنگى و هنرى به دوران تاريخى مشخص است؛ يعنى تقسيم تاريخ به دوران مدرنيزم و دوران پست مدرنيزم.
پست مدرن به معنى دروان پس از مدرن است و پست مدرنيزم به شيوه نوينى از بررسى مسائل براى درک آنچه مربوط به شيوه نوينى از بررسى مسائل براى درک آنچه مربوط به محيط انسان مىشود اشاره دارد که برخى جامعهشناسان دهه ۱۹۸۰ سر و صداى زيادى پيرامون آن به راه انداختند. اين شيوه يا ديدگاه نوين در برابر و در اعتراض به مدرنيزم خودنمائى دارد. توسعه تکنولوژي، بهويژه گسترش سريع تکنولوژى اطلاعرسانى و ارتباطات که امکان دانستنىهاى نامحدود را در اختيار مىگذارد و فاصله مکانى نقل و انتقالات ارزشهاى مادى را کوتاه ساخته است، راههاى تازهاى براى درک فرهنگها را که از امکانات دوران مدرن فراتر مىرود مطرح مىسازد. معتقدان دوران پست مدرن، اعتقاد به علم و منطق علمى را مورد انتقاد قرار مىدهند و انسانشناسان اين دسته حتى علم بودن، انسانشناسى را مورد سؤال قرار داده و اثر فرهنگها در ايجاد استنباطهاى متفاوت از يک موضوع ويژه را پيگيرى مىکنند و خواهان يافتن شيوههاى تازهاى براى درک مسائل هستند.
به اين ترتيب، تقسيم سير تاريخى پيشرفت فکرى و علمى جامعه به دورههاى مدرن و پست مدرن، يک ايده است که لزوماً قاطعيت ندارد و پيروى از آن شيوه بستگى به اعتقاد مطالعهکننده نسبت به اين دستهبندىها دارد. با توجه به اين حقيقت که تعيين دوران مدرن را به معنى واژهاى اصطلاح گرفته و هر آنچه را نو باشد و تازه پديد آيد مدرن مىدانند. در اين برخورد، مدرنيته با سنت در نبرد نخواهد بود و اين حقيقت جلوه پيدا مىکند که هر آنچه نو باشد، همين که جارى شود، سنت مىشود. ديالکتيک اين ديدگاه ويژه حکم مىکند که مدرن به جدلهاى دين و علم در جهانانديشههاى مسيحى و به دوران خاصى از ادوار پيشرفت فکرى و علمى محدود نمىشود. در اين ديدگاه سنت و مدرنيته لازم و ملزوم هم و در امتداد هم قرار مىگيرد و با کنارگذاردن جدل دائمى (ميان سنت و مدرنيته) پيشرفت دائمى جامعه آسانتر مىشود.
- تعاريف:
گذر از دورانى سياسى به دوران سياسى ديگر، گذرى است تاريخى که تعاريف ويژهاى را مىطلبد. از ديدگاه جغرافياى سياسي، اگر دوران نقشآفرينى کشورها در نظام جهانى در چارچوب ملت و حکومت ملتى داشتن، توأم با شکل کلى ژئوپوليتيک جهانى که ميان دو قطب ايدئولوژيک تقسيم مىشد، بارزههاى دوران مدرن شمرده شوند، جهان ژئوپوليتيک در سرآغاز قرن بيست و يکم، بىترديد، وارد دوران تازهاى با ويژگىهاى ژئوپوليتيک تازه مىشود که شايد نويددهنده فرا آمدن دوران پست مدرن باشد. آغاز دگرگونى در نظام جهانى قرن بيستم توأم با نشانههائى از پايان گرفتن دوران مدرن است. برخلاف برخى گمانزنىها، نقشآفرينى حکومت ملتى بهعنوان سازمانگرداننده امور سياسى پايان نگرفته و گمان پايان گرفتن آن هم نمىرود. ولى اين نقشآفرينى دچار دگرگونىهاى فراوانى مىشود. در صحنه ژئوپوليتيک جهاني، دستهبندىهاى جغرافيائى جهان دوران مدرن، آنگونه که مکيندر در سرآغاز قرن بيستم و کوهن در دهههاى پايانى آن قرن پيشنهاد کردند، جاى خود را به شکل تازهاى مىدهد که از يکسو گوياى مفهوم يکپارچه بودن جهان است و از سوى ديگر، نشان از، از هم گسيخته بودن محيط سياسى دارد. امروز بهجاى تقسيم جهان سياسى به هارتلند و ريملند يا مناطق ژئواستراتژيک و مناطق ژئوپوليتيک کوهن، از گروهبندىها و همگرائىهاى منطقهاى سخن به ميان مىآيد و جزيره جهاني مکيندر جاى خود را به بازار يکپارچهشونده و آزاد جهاني داده است.
اين تحولات گوياى آن است که جامعه سياسى بشر دوران مدرن را پشت سر نهاده، گام در دوران پست مدرن مىگذارد. در اين دوران جهانىانديشى به دو گونه کهنه و نو نقشآفرينى پيدا مىکند. گونه کهنه آن سخن از بازگشت به فرهنگ و هويت ملي دارد و ژئوپوليتيک دوباره مورد بحث قرار مىگيرد، حال آنکه گونه نوين آن در چارچوب جهانى شدن اقتصاد بازار آزاد، انقلاب اطلاعرسانى و يکپارچه شدن امنيت جهانى خودنمائى مىکند. به اين ترتيب، مباحث ژئوپوليتيک در دوران نوين در پرتو سه چالش اصلى تغيير شکل مىدهد: نخست جهانى شدنهاى اقتصادى - economic globalization، دوم انقلاب اطلاعرسانى - information revolution و سوم خطرات امنيتى جامعه جهانى - global risk society. اثرگذارى اين عوامل در نقشآفرينى سياسى انسان در محيط جهانى شکلگيرنده در بستر مدرنيته پيشرفته شرايطى را فراهم آورده که مطالعه آن مىتواند ژئوپوليتيک پست مدرن نام گيرد. اين شرايط مطالعه نقش گروهى انسانها در محيط سياسى را از محدوده ملت بودن فراتر مىبرد و توجه اصلى مطالعه را به شکلگيرى سياسى در محيطى فرا ملى راهبرى مىکند، اگرچه ملت بودن و حکومت ملتي همچنان، بهعنوان يگانهاى سياسى پر اهميت و نقشآفرين در ژئوپوليتيک جهانى اثرگذار خواهند بود.