بشر متمدن از هنگام پيدايش امپراتورى‌هاى جهانگرا با نظام‌هاى ژئوپوليتيک جهانى سر و کار داشته است؛ نظامى که مانند ديگر پديده‌هاى محيط انساني، پيوسته در حال دگرگون شدن و تکامل يافتن بوده و است. از ديدگاه تاريخي، ترديدى نيست که گرايش‌هاى ژئوپوليتيک از هنگامى آغاز گرديد که قدرت‌هاى بزرگ با گرايش‌هاى جهانى پديدار آمد.


واژه يا اصطلاح ”ژئوپوليتيک“ يا ”سياست جغرافيائي“ اگرچه حتى در نوشته‌هاى دوران تاريخي، از ارسطو گرفته تا قرن بيستم، مورد اشاره قرار داشته است، به‌عنوان يک مبحث دانشگاهي، پيشينه‌اى کوتاه دارد. شايد چندان دور از واقعيت نباشد اگر گفته شود که ژئوپوليتيک به‌عنوان بخشى که به مطالعه جغرافيا از ديد سياست و چگونگى بهره‌بردارى ”حکومت‌ها“ از جغرافيا در پيشبرد اهداف سياى مربوط به منافع ملى کشورها و به ‌نظور ايجاد موازنه مفيد در بازى‌هاى قدرتى مى‌پردازد، از هنگامى آغاز شد که آلکسى دو تکويل ”Alexis de Tucqueville“ فرانسوى در اواخر قرن نوزدهم در نوشته‌هائي، تقسيم جهان سياسى قرن بيستم را ميان دو ”قدرت“ روسى نوزدهم در نوشته‌هائي، تقسيم جهانى سياسى قرن بيستم را ميان دو ”قدرت“ روسى و آمريکائي، به‌‌عنوان دو قطب سياسى جهانى پيش‌بينى کرد. اين نوشته‌ها که هنوز هم در دنياى فرانسه و انگليسى زبان شهرت زيادى دارد، در پيدايش مباحث جغرافياى سياسى و ژئوپوليتيک اثر ويژه‌اى داشت.


پيشگامان مباحث ژئوپوليتيک، همانند رودلف کيلن ”Rudolf Kjellen“ سوئدي، آلفرد ماهان ”Alfred Mahan“ و نيکلاس اسپايکمن ”Karl Haushofer“ آمريکائى تحت تأثير اين پيش‌بينى‌ها، انديشيدن در چگونگى شکل‌گيرى يا شکل دادن جهان سياسى را آغاز کردند. اين پيشگامان هدف از ”ژئوپوليتيک“ را مطالعه ارتباط ژئوپوليتيکى سياست و شرح آمال، رفتار و امکانات محيطى که در اختيار ”حکومت“ قرار مى‌گيرد مى‌دانستند. همچنين اين تفاهم که ارتباط اين‌گونه مطالعه سياسى با جغرافيا، هم جنبه‌اى محيطى دارد و هم فرهنگى حاصل بود. در همان‌حال، ايده‌هائى که اين پيشگامان طرح و پيگيرى کردند، سياست عملى دولتمردان وقت را سخت تحت تأثير قرار دارد و ديرى نپائيد که ژئوپوليتيسين‌ها يا ”دست‌اندرکاران و انديشمندان ژئوپوليتيک“ تکيه اصلى مباحث ژئوپوليتيک را بر توسعه‌طلبي، رقابت‌هاى قدرتى و مسابقات تسليحاتى گذارده و اين‌گونه توجه سران رژيم‌هاى سياسى را به‌ويژه در اروپا، به ”ژئوپوليتيک توسعه قدرت“ جلب کردند.


حتى سياستمدارى چون ژنرال شارل دوگل در ميانه قرن بيستم، تحت تأثير نوشته آلکسى دو تکويل و توضيحاتى که ژان گاتمن درباره ديدگاه‌هاى وى داد، تصميم گرفت با دست زدن به يک سلسله بلوک‌‌بندى‌هاى تازه در نظام جهاني، از بروز ژئوپوليتيک جهانى دو قطبى که دو تکويل وعده داده بود، جلوگيرى کند و جهان را در شمار بيشترى از اردوگاه‌هاى سياسى تقسيم نمايد.


اگرچه دانشمند علوم سياسى و سياستمدار محافظه کار سوئدي، رودلف کيلن، نخستين کسى بود که در چارچوب يک بحث علمى جغرافيائى - سياسى اصطلاح ”ژئوپوليتيک“ را در سال ۱۸۹۹ مورد استفاده قرار داد، ولى کسى که بنيانگذار جغرافياى سياسى و مطالعات دانشگاهى سياست‌هاى جغرافيائى (ژئوپوليتيک) شمرده مى‌شود، فردريک راتزل آلمانى است. وى در کتاب جغرافياى سياسى خود که در انتهاء قرن نوزدهم (۱۸۹۷) منتشر شد، نخستين‌بار ”حکومت“ را از ديد جغرافيا مورد مطالعه قرار داد و کوشيد روابط عمومى ميان جغرافيا، حکومت و سياست‌‌هاى قدرتى جهانى را تشريح نمايد.(منبع "Contending Theories of International Relations", The Lippincott Series in International Politics; p. 55)


نظريه راتزل به اجمال بر اساس نقش‌آفرينى واحد جغرافيائى - سياسى به‌عنوان ”ارگانيزم نموکننده - aggregate organism“ که در تکاپوى اهداف اخلاقى و روحانى است، شکل گرفت و او تئورى اورگانيزميک بودن حکومت ”the organismic theory of state“ را ارائه کرد. جانشينان راتزل تعبيرهاى گوناگونى را از اين تئورى عرضه داشتند و در دوره‌اى نسبتاً طولاني، انديشه مطالعه‌کنندگان جغرافيائى پديده‌هاى سياسى و مطالعات عمومى ژئوپوليتيک به اين محدود شد که محيط چگونه بر نقش‌آفرينى سياسى انسان چيره مى‌شود و در انديشه سياسى انسان اثر مى‌گذارد. کارل هاوس هوفر آلمانى در اين شيوه انديشيدن تا آنجا پيش رفت که داروينيزم فرهنگى ”cultural Darwinism“ را پايه مطالعات خود در زمينه اورگانيک (دارنده اندام زنده) بودن حکومت يا کشور قرار داد. آشکار است که اين شيوه مطالعه نقش‌آفرينى سياسى ”کشور“ يا ”حکومت“ در محيط جغرافيائى مورد استقبال طرفداران ”ايدئولوژى قدرت“ قرار مى‌گرفت، چنانکه آلمان نازى از انديشه‌هاى کارل هاوس هوفر در توجيه ژئوپوليتيک ويژه خود بهره فراوانى گرفت. استفاده آلمان نازى از ايده راتزل و هاوس هوفر در زمينه lebensraum به معنى ”فضاى زيستي“ که مفهومى از ”حق حيات زورمندانه سياسى در محيط جغرافيائى بر اساس جبر طبيعي“ را مى‌رساند، حتى شرايطى را پيش مى‌آورد که هاوس هوفر به خدمت در رابطه با خواست‌هاى آلمان نازى براى رسيدن به سرورى بر جهان متهم شد.