اِبْنِ شَدْقَم، ابوالمکارم بدرالدین، حسن بن علی بن حسن بن علی ابن شدقم حسینی، موّرخ، فقیه، محدّث، شاعر و ادیب مدنی در سدهٔ 10ق/16م. آقابزرگ به نقل از تحفهٔ الازهار، تألیف نوادهاش ضامن بن علی، تاریخ تولد و وفات او را 932- 995ق/1526-1587م ذکر میکند ( طبقات، 52)، امّا سال ولادت و درگذشت او را 942-999ق نیز یاد کردهاند (امین، 5/175، زرکلی، 2/204). بغدادی تاریخ وفاتش را 1046 آورده است ( هدیه، 1/290) که بعید مینماید. مجلسی او را با قید کلمهٔ «ظاهراً» از امامیه میداند (1/25)، ولی تألیفات وی و اجازه نامههایی که از سوی علمای زمان خود به او داده شده، حاکی است که ابن شدقم شیعی بوده است (امین، 5/176-177؛ آقابزرگ، طبقات، 53؛ افندی، 1/236). ابن شدقم عنوانی بوده که به پدرش نیز اطلاق میشده است (همو، 1/249). وی در مدینهٔ منوّره به دنیا آمد و در آنجا پرورش یافت؛ از پدرش علم آموخت و بر اقران خود برتری گرفت (امین، 5/175) و از بزرگان علمای امامیه شد (افندی، همانجا)، خاندان او نیز همه از دانشمندان بودند و خود را از نوادگان امام سجاد(ع) میدانستند (قمی، 1/104؛ افندی، 1/248-249). ابن شدقم علاوه بر پدر خود از استادانی مانند جمالالدین محمد بن علی تولاّئی بصری، حسن بن علی حسینی (در معقول)، محمد بن احمد سدیدی حسینی حجازی (در قرائات سبع و نحو و صرف)، شیخ حسین همدانی در قزوین، شیخ محمد بکری صدیقی در مکه، مولا عنایتالله و شیخ نعمتالله در یزد و شیراز کسب فیض و تحصیل کرده است (امین، 5/177). در 966ق از نعمت الله بن احمد بن خاتون عاملی و از محمد ابن علی بن ابوالحسن عاملی، صاحب المدارک و در 983ق از شیخ حسین بن عبدالصمد عاملی، پدر شیخ بهائی، اجازهٔ روایت گرفت (حرّعاملی، 2/70؛ امین، 5/176، 177؛ آقابزرگ، همانجا؛ بحرالعلوم، 3/112). ابن شدقم بعد از مرگ پدر (960ق/1553م) به جای وی منصب نقابت را عهدهدار شد، ولی زهد و پرهیزگاری او سبب گردید که اندکی بعد، از این سمت استعفا کند. در روزگار جوانی (شعبان 962) از مدینهٔ منورّه عازم هند شد و در دکن به دربار سلطان حسین نظامشاه راه یافت و پس از مدتی آن شهر را به قصد شیراز ترک گفت. در ذیقعدهٔ 964 به منظور زیارت مرقد حضرت رضا(ع) از شیراز به خراسان رفت و در آنجا به ملاقات شاه تهماسب اوّل نایل آمد و مورد توجه او قرار گرفت. چون آوازهٔ فضل و دانش او به گوش سلطان حسین رسید، وی را به هند دعوت کرد. ابن شدقم این بار به دعوت او مجدداً رهسپار هند گردید و در آنجا مورد استقبال واقع شد (آقابزرگ، طبقات، 52؛ امین، 5/176). نظامشاه خواهر خود، فتحشاه، را به او تزویج کرد و از این راه ثروتی هنگفت به ابن شدقم رسید. چون نظامشاه درگذشت، به مدینه، پیش خانوادهٔ خود بازگشت، ولی چون ریاست و منزلتی که در هند داشت، در موطنش فراهم نبود، به زودی بار دیگر عازم هند گردید (ابن معصوم، 249) و به دربار شاه مرتضی، پسر و جانشین سلطان حسین نظامشاه پیوست و مورد احترام و تکریم وی قرار گرفت (امین، 5/176). ابن شدقم در 57 سالگی در دکن وفات یافت و در آنجا به خاک سپرده شد. بعد از چندی پسر کوچکترش، حسین، بنا به وصیّتی که کرده بود، جنازهاش را به مدینه منتقل کرد و در گورستان بقیع مدفون ساخت (آقابزرگ، طبقات، 54؛ کحّاله، 3/251). آثار: 1. زهرالریّاض و زلال الحیاض. این اثر در تاریخ خلفا و امامان است و در حدود 963ق نوشته شده است (کنتوری، 305). نوادهاش ضامن بن علی بن حسن، در تألیف کتاب تحفهٔ الازهار خود از مطالب این اثر استفادهٔ بسیار کرده است (بحر العلوم، 112). به نوشتهٔ وی این کتاب 4 جلد است، ولی آقابزرگ ( الذریعهٔ، 12/70) مینویسد که در دو مجلّد تدوین یافته بوده است. از جلد سوم این کتاب نسخههایی در موزهٔ بریتانیا به شمارهٔ 365 II/548) )؛ GAL,S, کتابخانهٔ ناظر حسین در لکهنو و کتابخانههای دیگر موجود است؛ 2. الاسئلهٔ الشدقمیّهٔ یا مسائل الشدقمیّهٔ. این اثر مشتمل بر سؤالات ابن شدقم از استاد خود حسین بن عبدالصمد و پاسخ وی بر آنهاست. نسخهای از این کتاب که در 992ق در شهر احمدنگر به مقابله و تصحیح ابن شدقم رسیده، به خط عبدالطیف جامعی، در کتابخانهٔ رضویّه موجود است (آقابزرگ، الذریعهٔ، 2/87)؛ 3. الجواهر النظامیّهٔ من حدیث خیر البریّهٔ یا الجواهر النظامشاهیّهٔ که برای نظامشاه، سلطان حیدرآباد نوشته شده و مشتمل بر اخبار فراوان در احوال امامان است. از نوشتهٔ نوادهاش در کتاب تحفهٔ الازهار چنین پیداست که وی در 992ق از تألیف این کتاب فراغت حاصل کرده است (آقابزرگ، الذریعهٔ، 5/285؛ همو، طبقات، 54)؛ 4. جواهر المطالب فی فضائل مولانا علی بن ابی طالب، کتاب جامعی است مشتمل بر فضایل و جنگها و خطبهها و سخنان حضرت علی (ع) (مجلسی، 1/25)؛ 5. دیوان ابن شدقم (آقابزرگ، الذریعهٔ، 9(1)/239). ابن شدقم خط زیبایی داشته است. نسخهای از نهج البلاغه که آن را در 994ق به خط نسخ کتابت کرده، اکنون در کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه تهران موجود است (مرکزی، 2/322).