اِبْنِاَکْفانی، شمسالدین ابوعبدالله محمد بن ابراهیم بن ساعد انصاری، پزشک، ریاضیدان و ادیب مشهور مصری. وفاتش بنابر مشهور در صفر 749ق/ مهٔ 1348م (ابن ایاس، 1(1)/523) و به قولی در 23 شوال 749ق/14 ژانویهٔ 1349م (مقریزی، 2(3)/797) اتفاق افتاده است. ابن اکفانی در سنجار، از شهرهای عراقزاده شد. از محل تحصیل و اساتید او اطلاعی در دست نیست و نمیدانیم در چه تاریخی به قاهره که عمر خود را در آنجا به سرآورد، رفت. قحطی و خشکسالی شدید مصر همراه با طاعون در 749ق (ابن ایاس، همانجا)، ابن اکفانی را نیز همچون بسیاری از دیگر مردم به کام مرگ فرستاد (صفدی، الوافی، 2/27). نخستین و مهمترین گزارشها از زندگی او در دو کتاب صفدی، اعیان العصر و الوافی، آمده است. وی که شاگرد ابن اکفانی بود از استاد خود به تفصیل و با لحنی شاعرانه یاد کرده و او را در زمرهٔ بزرگانی چون ابن سینا و خواجه نصیرالدین طوسی شمرده است ( اعیان العصر، 8/194 به بعد). ابن اکفانی، در علوم و فنون از جامعیت برخوردار بود. در تقریر منطق و علوم ریاضی و طبیعی و الهی و تبیین کتابهای دشواری چون اشارات ابن سینا بسیار ورزیده بود و حضور ذهنی کم نظیر و وقوفی کامل بر مسائل و مشکلات آنها داشت. در علم مناظر به گشودن پیچیدگیهای رسالهٔ الاستبصار شهاب الدین قرافی میپرداخت. در طب که حرفهٔ اصلی وی بود، مهارت بسیار داشت و در داروهای مرسوم زمان تصرفاتی میکرد که کسی از آن آگاه نمیشد. آگاهی گستردهٔ او به ابزار بیمارستانی اعم از وسایل داروسازی و جراحی و ادوات درمان و دیگر لوازم چندان بود که هیچ چیز بدون اشارهٔ او برای بیمارستان منصوری قاهره، خریداری نمیشد (همان، 8/195-197). وجود این صفات و موقعیت برجسته و معالجات چشمگیری که همواره تعجب اطبای حاذق را برمیانگیخت (ابن حجر، 5/3) و شاید علاقهٔ مفرط او در آغاز به زندگی مجلل که بعدها از آن دست کشید (صفدی، الوافی، 2/26)، چه بسا وی را محسود همگان ساخته باشد، چنانکه ابیاتی در هجوش پرداختند (ابن ایاس، همانجا). در علوم ادبی و فهم پیچیدگیهای آن ماهر و دارای تصانیف بود و اشعار زیادی از شاعران قدیم تا عصر خویش از برداشت. از تاریخ وقایع و احوال رجال متقدم و معاصر خویش اطلاعات وسیع داشت و مورخانی مانند ذهبی (2/326) از اخبار او استفاده کردهاند؛ وی حتی در علوم غریبه همچون افسون و طلسم دست داشت و در شناسایی غلامان و کنیزان نیز مطلع به شمار میرفت (صفدی، اعیان العصر، 8/196، 197). علایق سیاسی بُعد دیگری از شخصیت او را تشکیل میداد، چنانکه به وقایع سرزمینهای دور و نزدیک مصر و حوادث سیاسی - نظامی آنها و به ویژه رویدادهای مربوط به هجوم تاتارها، چندان علاقهمند و آگاه بود که گویی پیکهای دیوانی اخبار محرمانه را مستقیماً به او گزارش میدهند (همان، 8/196). با اینهمه، و اگر چه فتحالدین ابوالفتح ابن سیدالناس (671 -734ق/1272-1334م) وی را در قدرت بیان و ایجاز در عبارت سخت ستوده، خط و لهجهٔ عربیش آشکارا ضعیف بود (همان، 8/196، 197) و این ضعف را میتوان با تأثیرپذیری او از لهجهٔ زادگاهش توجیه کرد. ابن اکفانی شعر نیز میسرود و صفدی ابیاتی را که خود از وی شنیده، ثبت کرده است (همان، 8/197، 198). آثار: حدود 14 اثر به ابن اکفانی نسبت داده شده است. آثار چاپ شدهٔ او عبارتند از: 1. ارشاد القاصد الی اسنی المقاصد، کتابی کوتاه در تاریخ علوم که طاش کوپریزاده در تألیف مفتاح السعادهٔ از آن سود برده است. در این کتاب 60 علم و 400 اثر (حاجی خلیفه، 1/66) و شرح حال عدهای از مشاهیر علم آمده است ( فهرس الکتب العربیهٔ، 6/180). این کتاب نخست در 1849م در کلکته به همراه حدود النحو عبدالله فاکهی و پس از آن در سالهای 1900م در قاهره و 1904م در بیروت به چاپ رسیده است. محمود عبداللطیف خلاصهای از آن را در 1355ق/ 1936م به نام فوائد من کتاب ارشاد القاصد... ترتیب داده است (سید، 2/197). از ارشاد القاصد... ترجمهای به آلمانی توسط هاربروکر1 (برلین، 1859م) صورت گرفته است (الیس، .(II/191 همچنین یک بار نیز به وسیلهٔ مؤلفی ناشناس، تحت عنوان: الدر النظیم فی احوال العلوم و التعلیم منتشر شده است ( ورهوه، 136 ؛ قس: حاجی خلیفه، 1/736 که آن را به ابن سینا نسبت داده است؛ نیز دخویه، )؛ V/136-137 2. نخب الذخائر فی احوال الجواهر، دربارهٔ سنگها و جواهر گرانبها. این اثر یک بار در مجلهٔ المشرق (بیروت، 1908م) با حواشی و تعلیقات لوئیس شیخو، و بار دیگر در 1939م به وسیلهٔ آناستازی ماری کرملی2 در قاهره منتشر شد. نسخ خطی بعضی از آثار ابن اکفانی که بیشتر دربارهٔ طب است در کتابخانههای جهان موجود است (برای نام این آثار و نسخ، آن نک: دوسلان، 540 ,392 ؛ پرچ، ؛ IV/69 گالیگر، ؛ I/4 منجد، 5(2)/251؛ احسان اوغلی، 15، 16؛ نموی، 159 ؛ ظاهریه (تاریخ)، 2/289-290؛ همان (طب)، 2/133-134؛ حاجی خلیفه، 1/858، 2/1490، 1542؛ کوپریلی، 1/48، 2/504؛ صفدی، اعیان العصر، 8/197).