اِبْنِ نُباته، ابوبکر جمالالدین محمدبن محمد فارقی حذاقی (جذامی) مصری (686-7 صفر 768ق/1287-13 اکتبر 1366م)، ادیب، شاعر و نویسندۀ مشهور عصر ممالیک. منابع کهن چون صفدی، ابنحجه و ابنحجر نسبتاً به تفصیل دربارۀ او سخن گفتهاند، اما میدانیم که اینگونه شروح احوال، محقق معاصر را قانع نمیکند و پیوسته در پی یافتن نکات اساسیتر در آثار شخصیت مورد نظر است. این کار دربارۀ ابننباته توسط عمر موسی پاشا جامۀ عمل پوشید؛ به این جهت است که ما اساس کار خود را در این مقاله، بر تحقیقات وی نهادهایم. بیشتر منابع از جمله فیروزآبادی (قاموس، 1/159)، ابنتغری بردی (النجوم، 11/95)، نباته، نام یکی از نیاکان دور وی را به ضمّ نون درستتر و معمولتر شمردهاند، ولی زبیدی (تاجالعروس، 1/590) آن را به فتح نون ضبط کرده است. بنابر تصریح غالب منابع کهن، ابننباته لقب جمالالدین داشت، اما برخی او را شهابالدین (ابنبطوطه، 72) خواندهاند. کنیۀ مشهور او ابوبکر است (ابن حجر، 5/485) و جز آن به ابوالفضائل (ذهبی، 2/278) و ابوالفتح (ابنحجر، همانجا) و ابوعبداللّه (سلامی، 2/312؛ ابنحجه، خزانه، 290) نیز مکنّی بوده است. نسبت فارقی اشاره به مَیّافارقین، زادگاه نیای بزرگ او، عبدالرحیمبن نباته (نک : ﻫ د، ابننباته، عبدالرحیم) دارد (پاشا، 117).مهمترین نوشتهای که بر پایۀ آن میتوان خطوط کلی شخصیت ابننباته را ترسیم کرد، متن اجازهنامهای است که وی در آغاز شعبان 729 به درخواست صفدی برایش نوشته است (صفدی، 1/312-319؛ نیز نک : ابنحجه، همان، 289-293؛ ابنتغری بردی، المنهل، 5/244-254). به تصریح خود ابننباته در این اجازهنامه (صفدی، 1/317) و به نقل اکثر مورخان معاصر او (ذهبی، همانجا؛ صفدی، 1/312؛ سبکی، 9/273)، وی در 686ق در زقاق القنادیل، از محلههای اعیاننشین فسطاط مصر، دیده به جهان گشود و در همانجا پرورش یافت. پدرش که خود محدث و شاع و عهدهدار برخی مشاغل دیوانی بود (ابنحجر، 5/437)، به ترتیب وی همت گماشت و او همراه پدر به حلقۀ مشایخی چون ابنخطیب المزه، عبدالرحیم بن دمیری و ابندقیق العید راه یافت (همو، 5/485-486) و از مشاهیری چون ابوالهیجاء غازی حلاوی، ابونصر عبدالعزیزبن ابیالفرج حصری، احمدبن اسحاق همدانی ابرقوهی (صفدی، 1/317) و جد خود شرفالدین محمد (ابنحجر، 5/485) حدیث شنید. او گذشته از حدیث، کتب مشهور ادبی را نیز فرا گرفت (صفدی، 1/318) و در این زمینه از استادانی چون علاءالدین ]علی بن محمد[ بن عبدالظاهر (همو، 1/312)، عبداللّهبن عبدالظاهر، محمدبن ابراهیم بن نحاس نحوی، امیر شمسالدین محمدبن اسماعیل تیتی آمدی، علمالدینبن سلطان الضریر، بهاءالدین محمد معروف به ابنمفسر، نصیرالدین مناوی، سراجالدین عمر وراق مصری (همو، 1/317-319)، معزالدین محمودبن حماد حموی (همو، 9/176-177؛ ابنحجر، 1/443) روایت کرد. در مصر و دیگر شهرها از استادان بسیاری اجازۀ روایت گرفت (صفدی، 1/317)، اما از تاریخ این اجازهها و یا نخستین آنها چیزی در دست نیست. تنها در این میان از اجازههای عزالدین ابوالعز عبدالعزیزبن عبدالمنعم حرانی، فخر ابنبخاری، زینب دختر مکی، ابنمجاور و ابنزین یاد شده است (ابنحجر، 5/486)، اما در برخی از این اجازهها نیز جای تأمل است، مثلاً ابوالعز ظاهراً در همان سالی که وی متولد شده، درگذشته است (نک : یونینی، 4/328). چنین پیداست که ابننباته از همان نوجوانی به ادب مایلتر بود و در این راه چندان کوشید تا از همگنان پیشی گرفت (صفدی، 312؛ ابنحجر، همانجا). این گرایش نخستینبار در دیدار با ابندقیق العبد و پیش از 700ق در او پیدا شد (نک : همانجا). عاملی (1/42٩ از پارهای اشعار که میان ابننباته و ابندقیق العبد مبادله شده، یاد کرده است. ابننباته از همان آغاز در مصر به مدح بزرگان پرداخت. خاندان فضلاللّه عمری را که در دیوانهای سلاطین مصر و شام منصبهای مهم داشتند، مدح گفت (نک : همان، 211-212، 365-366)، یک قطعۀ 6 بیتی به هنگام بیماری او ٠همان، 234-235) و یک قصیده در رثای او سروده است (همان، 460-461؛ نیز نک : پاشا، 140). از دیگر ممدوحان وی علاءالدین علیبن احمد ابناثیر منشی مخصوص (کاتبالسر) سلطان الناصر را میتوان نام برد (ابننباته، همان، 212-216). ابننباته در حدود سال 715ق (صفدی، همانجا) به شام سفر کرد (قس: ابنحجر، همانجا، که 716ق آورده است) و در دمشق رحل اقامت افکند. از این تاریخ، فصل مهمی از زندگی ابننباته آغاز میشود که نزدیک نیمقرن به درازا میانجامد (همانجا). وی شاید در جستوجوی زندگی فراختر به شام مهاجرت کرده باشد، زیرا چنانکه اشاره خواهد شد، بارها در اشعارش از تنگدستی نالیده است. با اینهمه بعید نیست که عوامل سیاسی نیز در این کار دخیل بوده باشد، چه میدانیم که او با سلطان الناصر محمد، سر سازش نداشت و در سراسر این مدت، به شهادت دیوانش، حتی یک مدیحه برای او نسرود. افزون بر این، بسا که ابننباته با ابوالفداء که در همان سال به قاهره آمده بود، به طریقی آشنایی یافته و مقدمات این سفر فراهم شده باشد (پاشا، 149-151). به هر تقدیر، وی در آنجا به پدرش که پیش از این به دمشق رفته و عهدهدار دارالحدیث نوریه شده بود، پیوست و پدر، هر آنچه را کسب میکرد، هزینۀ فرزندان جمالالدین میکرد (صفدی، 1/270-271؛ ابنحجر، 5/437)، اما جمالالدین نیز خود بیکار ننشست و در پی کسب مال، به مدح بزرگان دمشق پرداخت (صفدی، 1/312). بدین سان، ملاحظه میشود که شاعر، نخست در دمشق مسکن گزید و از آنجا به حماه و حلب و طرابلس و دیگر شهرها در آمدوشد بود (نک : همو، 1/312، 9/174؛ ابنحجر، 5/486). وی هر ساله در سفر به حماه، نزد الملکالمؤید ابوالفداء امیر ایوبی، بار مییافت و مدایحی نیکو در ستایش او میساخت (نک : ابننباته، همان، 294، بیت 21، جم : صفدی، 1/312؛ ابنحجر، همانجا). از اینرو ابوالفداء، جز آنچه به هنگام باریابی بدو میبخشید، سالانه 600 درهم نیز برای او مقرر داشت (صفدی، 9/174؛ ابنشاکر، 1/184؛ نیز نک : ابنحجر، 1/444؛ قس: ابنحجه، ثمرات، 124)، از آن پس حدود 3 یا 4 سال در حماه اقامت گزید و در شمار شاعران بارگاه ابوالفداء درآمد (صفدی، 9/176؛ ابنتغری بردی، همان، 2/401؛ پاشا، 152-153). بررسی ژرفتر در اشعار و آثار ابننباته چنین مینمایاند که علاوه بر «قصاید مؤیدیه» که به بیش از 42 قطعه و قصیده میرسد، تألیفات او همگی به خواست ابوالفداء به رشتۀ نگارش درآمده است (همو، 152). شاعر در حماه خوشترین ایام زندگی را گذراند، چندانکه عاقبت حماه را «قاهرۀ» خویش خواند (نک : ابننباته، همان، 131، 184، 187، 194، جم؛ قس: پاشا، 153). از جملۀ مشاهیر این دوره که ابننباته با آنان رابطهای داشته، میتوان شهابالدین محمودبن سلیمان (د 725ق) کاتب دیوان انشاء دمشق و ابنصصری احمدبن محمد را نام برد (نک : ابننباته، همان، 363-364، 508؛ پاشا، 165-166، 175-176). جلالالدین محمدبن عبدالرحمن قزوینی (د 739ق) نیز که خطیب جامع دمشق و عهدهدار قضا بود، از ممدوحان این دوره از زندگی شاعر است. ابننباته در مدح او چند قصیده (همان، 198-199، 432-433، جم( و در سوگش مرثیهای ساخت (همان، 404-405). در همین دوره، شاعر برای دیدار ابنزملکانی (د 727ق) که در حلب عهده دار قضا شده بود، آهنگ آن دیار کرد و قصایدی در مدح وی سرود (ابنبطوطه، همانجا؛ ابننباته، همان، 67-71، 76، 297-299، 505-506). ابنبطوطه بخشی از قصیدۀ همزیهای را که او در بیش از 50 بیت در مدح ابنزملکانی سروده، آورده است (ص 72-73)، اما این قصیده در دیوان او نیامده است. در پی آن، روابط شاعر با این زملکانی چندان استحکام یافت که حسادت عدهای را برانگیخت (نک : ابننباته، همان، 506؛ پاشا، 173). با مرگ ابوالفداء (732ق)، بیم آن میرفت که این دوران پرشکوه به سراید، از اینرو شاعر، در مرثیهای که در سوگ امیر سرود، سخت بنالید (ابننباته، همان، 570-573). پس از آنکه الملکالافضل ناصرالدین محمد (حک 732-742ق) به جای پدر نشست، ابننباته نزد او شتافت و در قصیدهای مشهور (نک : همان، 429-430)، حکومت او را تهنیت و مرگ پدر را تعزیت گفت و در اثنای آن، آسایش خویش را در پناه پدر، به یاد پسر انداخت تا شاید امیر با او عنایتی کند. افضل نیز رسم پدر را فراموش نکرد و بفرمود مقرری سالانۀ شاعر را بپردازند (صفدی، 1/312). ان قصیده، از آنجا که یک بیت مدح و یک بیت رثاست، سخت موجب شگفتی ابنحجه شده است (خزانه، 11٩. شاعر در قصایدی که در این دوران در مدح افضل پرداخته، از خاندان ایوبی که بر برکتشان، شهرت یافته، به نیکی یاد کرده است (نک : همان، 338-340٩، اما با زهدگرایی امیر جوان (نک : ابنوردی، 2/473) و بیتوجهی او نسبت به شعر و شعرا، آرامش و آسایش او مختل شد (صفدی، 2/225). شاعر در قطعهای که ظاهراً در همین ایام خطاب به یکی از وزیران سروده، از قطع مقرری خویش زبان به گلایه گشوده است (همان، 54) و در قصیدهای از غم غربت و تهیدستی و گرسنگی خویش نالیده (همان، 563-564) و نیز در بیماری گنیزش قصیدهای پردرد سروده است (همان، 491؛ پاشا، 195)، اما شاعر، حتی زمانی که افضل از ملک خویش عزل و به دمشق منتقل شد و حکومت ایوبیان بر حماه به پایان رسید، باز از مدح امیر دریغ نکرد (نک : ابننباته، همان، 543-544؛ پاشا، 196-197) و در پی مرگ او (742ق) نیز چکامهای اندوهناک سرود (همان، 99-100). پس از آن ابننباته حماه را ترک گفت و در دمشق اقامت گزید و از مردم کناره گرفت (صفدی، 1/312). وی ظاهراً در همان زمانی که افضل، زهد پیشه کرده و او از مقرری خود محروم شده بود، با وزیر امینالدین عبداللّه قبطی که از 733ق در دمشق سمت نظارت دیوان را عهدهدار بود، پیوندی نزدیکتر یافت (پاشا، 198). در 735ق، چون وزیر اهنگ قدس کرد، از اندوه خاطر او در سوگ فرزندش عبدالرحیم، آگاهی یافت و وی را به همراهی در این سفر فراخواند (ابنحجه، ثمرات، 358؛ پاشا، 199). پس از آن، امینالدین او را مأمور نظارت بر کلیسای قُمامه در قدس ساخت تا هر ساله بدانجا سرکشی کند (صفدی، همانجا). خود او در ابیاتی به این وظیفه اشارت کرده (همان، 465) و به پاس احسان وزیر، قصایدی در مدح او پرداخته است (همان، 395-396). با اینهمه این دوره نیز دیری نپایید و با قتل تنکز، نایب حکومت شام و قتل امینالدین (741ق) به فرمان سلطان الناصر محمد، خاتمه یافت (پاشا، 201). در قصاید این دوران که در مدح هر آشنا و بیگانه پرداخته شده، پیداست که شاعر در تکاپوی معاش است: در مدیحهای از مدایح قاضی دمشق، تقیالدین سبکی، از تیره روزی خویش گله میکند (همان، 8-10، 94، 273-275؛ پاشا، 217-218٩ و یا در دو قصیده که در مدح محییالدین بن فضل اللّه کاتب السر سلطان الناصر محمد در قاهره سروده، به عرض حال خویش پرداخته و خواستار وظیفهای در دیوان میشود (همان، 100-102، 564-566؛ پاشا، 204-205). حتی یک چند بیآنکه حکمی صادر شود، در دیوان دمشق به کتابت پرداخته و گاه با قطعههایی دلنشین از شهابالدینبن فضلاللّه تقاضای دستیابی به منصب توقیعنویسی را داشته است (صفدی، 1/330-331). سرانجام این خواسته جامۀ عمل پوشید و در اوایل 743ق به فرمان شهابالدین، رئیس دیوان انشای دمشق، بدین سمت تعیین گردید (همو، 1/330؛ ابنحجر، 5/486). قلقشندی نمونههای فراوانی از توقیعهای او را که برخی در همین سال نوشته شده، آورده است (12/304-305، جم(. با عزل شهابالدین و جانشینی و برادرش بدرالدین در همان سال (743ق)، ابننباته که از خطی خوش برخوردار بود (صفدی، 1/313؛ سبکی، 9/201، 273)، همچنان تا مدتی بعد به کار دیوانی مشغول بود، تا اینکه به گفتۀ مقریزی (2 ٠3٩/671) در 745ق از منصب توقیعنویسی عزل شد و پس از چندی دوباره این منصب را باز یافت. ابنوردی (2/494)، ضمن رخدادهای 748ق از او در شمار توقیعنگاران دمشق یاد کرده است (قس: پاشا، 207-208٩. با این حال تاریخ دقیق عزل او و علت آن معلوم نیست. قصیدهای که شاعر به هنگام ورود علاءالدینبن فضلاللّه به دمشق، در مدح او سروده (همان، 450-452)، حکایت از این دارد که علاءالدین نظارت بر کلیسای قمامه را دوباره برعهدۀ او گذارد، و همو وسیلۀ بازگشت ابننباته به دیوان دمشق را فراهم ساخته است (نک : همان، 452؛ قس: پاشا، 209-210). از این پس تا هنگام مراجعت به مصر، از زندگی شاعر اطلاع روشنی در دست نیست. آنچه در شعر او در این ایام جلب توجه میکند، سخن از مصر و شوق دیدار نیل و اهرام و آرزوی بازگشت بدانجاست و در قصایدی که در همان ایام به الناصر حسن سلطان مصر و کاتب السر او علاءالدینبن فضلاللّه تقدیم میداشت، آن آرزو را یاز مینمود (نک : همان، 15، 26-28، 31-32، 42، 195-198، جم(. از اینرو سلطان، در ربیعالاول 761 وی را به مصر فراخواند و دستور داد اسباب سفر وی نیز فراهم آید و مقرریهای معوقه بدو پرداخت شود. در قاهره، منصبی در دیوان انشاء به او واگذار شد، ولی به علت ناتوانی از حضور در محل کار معاف گردید (ابنحجر، 5/487). سلطان در همین ایام فرمان به جمعآوری و استنساخ دیوان او داد (نک : ابننباته، همان، 519؛ پاشا، 224). شاعر نیز به پاس این عنایات، مدایحی چند به سلطان تقدیم کرد (نک : همان، 380-382، 491-493، 521، 579-582). در پی قتل سلطان الناصر حسن (762ق)، دوستی ابننباته با علاءالدین بن فضلاللّه که گویا موجب شده بود زن و فرزند شاعر نیز به او میپیوندند (نک : همان، 227-228)، نزدیک بود از دسیسۀ بدخواهان به تیرگی گراید. چه، کسانی که به فرمان علاءالدین بودند، سعی بر آن داشتن که شاعر را از مقرری دیوانی محروم سازند. ابننباته در قصیدهای که در شمار آخرین اثار اوست، میکوشد خویش را از اتهام بدسگالان برهاند (همان، 199-202؛ پاشا، 236-237). به هر حال، ابننباته واپسین روزهای زندگی را به پریشان حالی سپری کرد ٠ابنحجر، همانجا) و سرانجام در بیمارستان منصوری قاهره درگذشت و در خارج بابالنصر در قبرستان صوفیه به خاک سپرده شد (سبکی، 9/273؛ ابنکثیر، 14/337؛ سلامی، 2/311-312؛ بشتکی، «د»). شخصیت ادبی: شعر ابننباته را همه ستوده و وی را ادیب عصر و پرچمدار شاعران زمان خویش (سبکی، همانجا)، بل سرآمد شعرای مشرق (ابنبطوطه، 73) خواندهاند. ابنحجه با اعجاب از او یاد کرده و گفته است که وی با بیان بدیع و سحرگونۀ خویش از بزرگان پیش از خود پیشی گرفته است (خزانه، 293)؛ در مواردی نیز به مقایسۀ او با بزرگانی چون متنبی، ابوالعلاء معری، بحتری، و ابونراس پرداخته است (نک : همان، 30، 55، 62). صفدی نیز که به نوعی با او معارضه داشته است (نک : ابن ایاس، 1 (2)/62-63)، میگوید: او در لطافت نظم، شیرینی لفظ و زیبایی معنا یگانه است (1/311-312). ابن نباته خود نیز به هنر خویش میبالد، چنانکه گاه خویش را خداوندگار شعر (همان، 489، بیت 18) و امیر شعرا (همان، 498، بیت 7) میخواند و زمانی نیز خود را با بزرگانی چون ابنعباد و ابنزیدون (همان، 505) برابر مینهد. ابننباته در نظم و نثر، سبک ادبی قاضی فاضل عبدالرحیمبن علی (د 596ق) را که بر پایۀ صنایع بدیع بهویژه «توریه» پیریزی شده بود (نک : ابنحجه، همان، 241)، پیش گرفت و آن را به کمال رساند، به گونهای که ادیبانی چون صفدی، ابن وردی، برهانالدین قیراطی، ابن صائغ و ابن ابی حجله به تقلید از شیوۀ او پرداختند (همان، 303). البته وی به تقلید صرف از قاضی بسنده نکرد و خود راه اجتهاد و ابتکار را گشود (همان، 293). از اینرو، از میان تمام فنون بدیع، بیان رمزآمیز بهویژه توریه، برجستگی خاصی در شعر ابن نباته دارد (نک : ابن ایاس، 1 (2)/62). او در توریه، به دور از ابهام و تکلف و تعقید لفظی و معنوی و در عین «انسجام»، معنی را به مخاطب میرساند و این نکته، تفاوت عمدۀ روش او با شیوۀ رایج در توریه است (نک: پاشا، 450). فن «استخدام» که بلیغان به لحاظ دشواری و آمیختگی با توریه کمتر بدان پرداختهاند (ابنحجه، همان، 54)، قسمت دیگری از بیان رمزآمیز ابننباته را تشکیل میدهد و ابنحجه شواهدی از آن را آورده است (همان، 55). ابن نباته «ایداع» را نیز با توریه یا دیگر فنون بدیع درآمیخته است (ابنحجه، همان، 377-378). اینگونه سخنآرایی بیشتر در قطعهها به چشم میخورد (نک : ابن نباته، همان، 56، 110-112، جم ؛ پاشا، 462). از اینرو، شعر ابن نباته به عنوان طلایهدار یکی از مکتبهای مهم عصر خویش درخور بررس است. بیشتر شعر ابننباته را مدح تشکیل میدهد. وی به حکم تقلید، مدایح خود را غالباً با تغزل آغاز میکند ـ گاه نیز برخلاف معمول آن را در پایان قصیده میآورد ـ سپس به ستایش صفات ممدوح میپردازد و بیشتر بزرگواری، شجاعت و دانش وی را میستاند (پاشا، 423). از سویی او دلبستۀ مجون است و در دیوان خود قطعههای فراوانی مشحون از اندیشۀ گناهآلود دارد و شاید به همین دلیل بوده است که گاه گاه به مدح رسول اکرم(ص) دست میزده تا خویش را از احساس گناه وارهاند (مبارک، 242-243؛ نیز نک : ابننباته، همان، 183، بیت 8؛ 372، بیت 15). اشعاری که ابننباته در مدح پیامبر(ص) گفته، از 6 قصیده فراتر نمیرود (پاشا، 274؛ قس: مبارک، 229) که برخی از آنها را در معارضه با قصاید شعرای معروفی چون کعببن زهیر و حسانبن ثابت سروده است، اما در آنها نوآوری و معانی تازه کمتر یافت میشود (نک : مبارک، 229-243). وی علاوه بر قصاید انبوهی که در مدح ابوالفداء و ملک افضل سرود و در 2 دیوان جداگانه گرد آورد (نک : آثار)، مدایح بسیاری نیز به دیگر بزرگان روزگارش از جمله تاجالدین سبکی (ابننباته، همان، 141-143، 309، جم(، بهاءالدین سبکی (همان، 159، 288، 446-447)، جمالالدین بن الشهاب محمود (همان، 11-12، 108-110، جم(، ابن ابی حجله (همان، 227، 304)، تاجالدین ابنالزین خضر (همان، 110-112، 154، جم( و جمالالدینبن ریان (همان، 112، 398-399، جم( تقدیم داشته است. بخش دیگر شعر ابننباته مراثی است. سوزناکترین مراثی او، اشعاری است که در مرگ نابهنگام فرزندان خویش سروده است. به گفتۀ صفدی (1/312)، فرزندان او را در خردسالی مرگ فرا میرسید و بدینگونه 16 فرزند را از دست داد. بیشک این رویدادها بر شخصیت و شعر او تأثیری اجتنابناپذیر گذارده، آنچنانکه حتی در قطعهای که احتمالاً یادگار واپسین روزهای عمر اوست، از مرگ پدر و فرزندان خود سخن گفته است (ابننباته، همان، 320). همچنین در حظیرهالانس، از مرگ فرزندش عبدالرحیم که در آستانۀ سفر او به قدس درگذشت، ناله سر داده است (ابنحجه، ثمرات، 360). اینگونه مراثی در دیوان او سخت فراوان است (ابننباته، همان، 18، 73-74، 156-157، 163، 217-220، 347-348، 480، 516-517، 557-558؛ پاشا، 292-299). شعری که در رثای ابوالفداء سروده، نیز بسیار سوزناک است (نک : ابن نباته، همان، 412، 570-573) و شاید گزاف نباشد اگر بگوییم که رثای او در مرگ ملک افضل نیز در واقع رثای ابوالفداء و همۀ ایوبیان است (پاشا، 302-303). تغزلات ابننباته را نیز برخی سرآمد شعر متأخران میدانند (شوکانی، 2/253-254). نمونۀ زیبا و بلند تغزل او را در آغاز رائیهای که در مدح پیامبر(ص) پرداخته (ابننباته، همان، 180-183)، میبینیم. این غزل در 37 بیت است و در مطلع آن بیشتر همان معانی و ترکیبهای تقلیدی و تکراری پیشینیان را به کار گرفته است (نک : مبارک، 232-234). ابننباته مطلع قصایدش را که در نسیب و غزل سروده، در دیوانی گرد اورده است (نک : آثار). افزون بر آن، قطعههای 2 و چند بیتی که بیش از یک سوم دیوان او را تشکیل میدهد، بیشتر مضامین تغزلی دارد (نک : ابن نباته، همان، 56، 65، 270، جم(. خمریات نیز در دیوان ابننباته جایی دارد. در مطلع تائیهای که در مدح ابن زملکانی سروده، خمریهای بلند آورده و در پایان، با غزل در آمیخته است که ه 28 بیت میرسد (همان، 67-68). نواجی در حلبهالکمیت که جنگی است فراهم آمده از خمریات، بخشی از سرودههای ابننباته را آورده و گاه به توریهآمیز بودن اسماء خمر در شعر او اشارت کرده است (نک : ص 7، 107، 109-110، جم(. تقیالدین ابوبکربن عبداللّه بدری در ذکر گروهی که از شرب خمر توبه کردهاند، از ابننباته نیز یاد کرده است و پارهای از ابیات او را که دربارۀ این توبه گفته، آورده است (پاشا، 334-335؛ قس: ابننباته، همان، 139). ابننباته نیز مانند بسیاری از شعرای معاصر خود، به چیستانسرایی (احاجی و الغاز) عنایت تمام داشت. شمار اینگونه اشعار در دیوان او به 22 قطعه و قصیده میرسد (پاشا، 336). فکاهه و مجون نیز از ویژگیهای بارز شعر ابننباته است. شاعر اینگونه اشعار را در فصل چهارم القطرالنباتی که به همین امر اختصاص یافته، فراهم آورده است (پاشا، 339-340). در دیوان ابننباته، قطعههای 2 و چند بیتی بسیاری در مجون دیده میشود. در برخی از این ابیات، بیپروایی و پردهدری اشکار است (نک : ابننباته، همان، 50، 58، جم(. جالب آنکه وی در ابیاتی که در اواخر عمر خویش سروده، از اینگونه شعر و نیز از غزلسراییهای دوران جوانی اشهار ندامت کرده است (نک : همان، 380؛ پاشا، 352). در زمان ابننباته، موشح و زجل نیز در مصر و شام اندک رواجی یافته بود. شاعر نیز در این زمینه به طبعآزمایی پرداخت. 4 نمونه از موشحات او در دیوانش آمده است (ابننباته، همان، 592-596)، اما صفدی (2/154-155)، مقری تلمسانی (7/86-88) و دیگران (نک : رحیم، 213-214) موشحات دیگری هم به او نسبت دادهاند که به گفتۀ پاشا (ص 338) شمار آنها به 11 میرسد. وی در باب زجل ظاهراً بیش از قطعه نپرداخته است (همو، 422). در جایجای شعر ابننباته، به برخی رخدادها (نک : ابننباته، همان، 47، 50، 85، جم(، آداب و رسوم اجتماعی چون اهدا و استهدا (نک : همان، 75، 76، 123، 161، جم( و تهنیت اعیاد (نک : همان، 17-18، 65، 468، جم( اشارت رفته است (پاشا، 354-356). با اینهمه در شعر ابننباته به سبب سنتگرایی مطلق، چندان انعکاسی از اوضاع زمان و زندگی مردم دیده نمیشود (نک : EI2). اگرچه وی بیشتر عمر خویش را در شام گذرانیده، باز حال و هوای مصر بر شعر او غالب است: گاه از مظاهر آن دیار سخن رانده (نک : ابننباته، همان، 16، 414، جم( و گاه با لفظ «مصرین» (همان، 286، 742، جم( و گاه به تصریح (همان، 165، 301، 405، جم(، از مصر و شام عصر ممالیک یاد کرده و به مقایسۀ آن دو دیار پرداخته است (نک : همان، 103، 396، 537، جم( و گاه نیز از سر غرور خود و شعر خود را مصری میخواند (نک : همان، 264، 275، 444، جم( و با اشتیاق از هرچه مصری است، یاد میکند (نک : همان، 31، 163، 187، 435، 498؛ قس: پاشا، 360-361، 372، 390، 392). ابننباته از قرآن بهرۀ وافر برده است و در جایجای دیوان وی تضمین نام سورهها (ص 195، 377، 455، جم( و ایات (ص 52، 153، 190-191، جم( و نیز تضمینهایی از سیرۀ نبوی (ص 193، 573) به چشم میخورد. همچنین به برخی از اصطلاحات حدیث (ص 128، 171، 373)، نحو (ص 41، 221، 555)، عروض (ص 28، 158، 411)، تصوف (ص 355) و فلسفه (ص 190) اشارت رفته است (قس: پاشا، 424-437). شاعر که خود اهل حدیث و از پیروان فقه شافعی است، قطعهها و قصایدی در منقبت امام علی(ع) (نک : همان، 30-31، 55-56، 424، جم( و امام حسین(ع) (نک : همان، 308-309) سروده و در قصیدهای که برای ممدوحی شیعی پرداخته، از امام حسین و اهل بیت(ع) به بزرگی و احترام یاد کرده است (نک : همان، 35-36؛ پاشا، 434-436). در دیوان ابننباته بیش و کم، برخی واژههای نوظهور و خاص آن روزگار چون جرایه = جیره (ص 78، 272، 350) و مشرفیّه = حجاب (ص 181) و گاه فارسی، چون خشکنان (ص 559)، شوربا (ص 63-64)، دوادار = دواتدار که یک ترکیب عربی ـ فارسی است (ص 410-411)، آمده است. اگرچه استعداد ابننباته در شعر بیشتر جلوه کرده است، با این حال نثر او را نیز به فصاحت و آراستگی ستودهاند (صفدی، 1/313؛ ذهبی، 2/278). وی در انواع نثر دست داشته است (سبکی، 9/273). انشای او گاه چنانکه در سرحالعبون و مجمعالفوائد ملاحظه میشود، ساده و بیپیرایه است و گاه آهنگین و مسجع و در عین حال ساده و روان. چنانکه در حظیرهالانس میبینیم (پاشا، 476-477). ابننباته با تنی چند از مشاهیر زمان خود رساله و شعر رد و بدل میکرده است که از آن میان اینان را میتوان یاد کرد؛ ابوالفداء (نک : ابننباته، دیوان، 60؛ ابنتغری بردی، المنهل، 2/402)، ابنفضلاللّه عمری که در شتویات با وی مبادلۀ شعری داشته است (نک : ابننباته، همان، 45-46، 104-105، 121-123؛ نیز نک : ﻫ د، ابن فضلاللّه عمری)، صفدی (نک : ابننباته، همان، 392-393؛ صفدی، 1/320-330؛ قس: زرکلی، 7/38، که مراسلات وی با ابن نباته را در الحانالسواجع صفدی 50 صفحه دانسته است)، صفیالدین حلی (نک : ابننباته، همان، 72-73، 235، 344)، ابنزملکانی (همان، 76)، ابنابی حجله (همان، 17، 522) و ابن غانم علاءالدین علی (همان، 235). همچنین وی همراه صفدی در مصر، با ابوحیان غرناطی (ﻫ م) دیدار و گفتوگو کرده است (ابنحجه، خزانه، 93). کسانی نیز به معارضۀ شعر ابننباته برخاستهاند (همان، 55) که از آن جمله شمسالدین محمدبن یوسف خیاط مشهور به ضفدع را میتوان نام برد (سبکی، 9/200-201؛ ابنحجر، 6/57؛ صفدی، 5/286-288). ابننباته در دیوان خود از برخی کسان که به آنها اجازۀ روایت داده، از جمله: ابن سمندیار شمسالدین محمد (ص 515-516) و ابن قماح (ص 225-226)، یاد کرده است. جز اینها، سراجالدین عمر بلقینی نیز از او اجازۀ روایت دریافت کرده است (ابنطولون، 109) و ذهبی (همانجا)، سبکی (7/246) و صفدی (1/330، 9/176-177؛ ابنحجر، 1/443) از او روایت شعر کردهاند (قس: پاشا، 488-492). آثار: در دوران اقامت ابننباته در مصر و پیش از مهاجرت به شام، به هیچ اثری از او برنمیخوریم. در شام از برکت حمایت و تشویق ابوالفداء، وی به تألیف نخستین اثار خود پرداخت (همو، 241). خود در اجازهنامهاش به صفدی از 10 اثر که غالباً پیش از 729ق به اتمام رسیده بود، یاد کرده است (نک : صفدی، 1/319). الف ـ چاپی: 1. حظیرهالانس الی حضرهالقدس. ابنحجه متن کامل این اثر را که سفرنامۀ ابننباته به قدس است، آورده است (ثمرات، 358-370). 2. خبزالشعیر. ابننباته در این اثر که شاید بتوان آن را در ردیف کتابهای نقد شعر قرار داد (پاشا، 255)، به زعم خود، هر آنچه را که صفدی از او به سرقت برده و یا در معارضه با وی سروده، گرد آورده است. وی این نام را از مثل عربی «خبزالشعیر یؤکل و ُُذَمَ» برگرفته است (ابنایاس، 1 (2)/62-63؛ پاشا، 256). ابنحجه، مقدمۀ این کتاب را در باب براعت استهلال (خزانه، 14-15) و متن کامل آن را در باب توریه (همان، 284-289) آورده است. 3. دیوان خطبمنبریه، که در آن خطبههایی به شمار جمعههای سال پرداخته (نک : ص 2) و شاید تنها کتابی است که پس از بازگشت به مصر و به تقاضای سلطانالناصر حسن تألیف کرده است (همان، 124؛ پاشا، 268). این کتاب در مصر (1302 و 1304ق) و بیروت (1311، 1323-1325 و 1343ق) به چاپ رسیده است. 4. دیوان کبیر ]شعر[ (نک : ابنحجه، همان، 333)، که توسط شاگرد او بدرالدین محمدبن ابراهیم بشتکی (د 830ق) گرد آمده است. بشتکی در این مجموعه، علاوه بر دیوان اصلی، از دیگر دیوانهای کوچک شعر او چون طرائفالزیاده، مطالعالسنه، المؤیدیات، القطرالنباتی، جلاسهالقطر، سوقالرقیق و السبعهالسیاره که غالباً به خط خود او بوده، بهره گرفته (بشتکی، همانجا) و آن را به ترتیب الفبایی قافیهها فراهم آورده است. با این حال، این دیوان شامل همۀ اشعار وی نیست. به گفتۀ سخاوی (6/277) ابنحجر نزدیک به یک مجلد از اشعار او را که بشتکی فرو گذاشته بوده، فراهم آورده است. ابنحجۀ حموی نیز از مجموعۀ شعر ابننباته، منتخبی با عنوان بیاضالنبات گرد اورده که نسخهای از آن در کتابخانۀ احمد ثالث در استانبول موجود است (ابراهیم، 20). گزیدهای دیگر نیز به نام الدررالمقتاله من مختار شعر ابننباته در دست است که گردآورندۀ آن معلوم نیست (GAL, S, II/4). از دیگر کسان که بر فراهم آمدۀ بشتکی افزودهاند، رمضان بن موسی عطیفی (د 1046ق) را میتوان یاد کرد (پاشا، 243). این دیوان چندینبار در مصر (1288 و 1323ق) و بیروت به چاپ رسیده است. 5. سرحالعیون فی شرح رساله ابن زیدون. ابننباته این کتاب را به درخواست ابوالفداء و احتمالاً در دمشق نوشته است (ابننباته، سرحالعیون، 14؛ ابراهیم، 25). وی در این اثر، پس از گزارش زندگی ابنزیدون احمدبن عبداللّه اندلسی (د 463ق)، به شرح رسالۀ هزلیۀ او میپردازد که ابنزیدون آن را از زبان ولاده دختر مستکفی و خطاب به ابنعبدوس نگاشته است. از میان شرحهای مختلفی که بر رسالۀ ابنزیدون نوشته شده، شرح ابننباته از همه معروفتر است (نک : ﻫ د، ابنزیدون). این کتاب در 1770 و 1821م همراه با ترجمۀ لاتین و در 1275-1278ق در بولاق همراه با ترجمۀ ترکی (الیس، II/214) و نیز در قاهره (1964م) به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم به چاپ رسیده است. 6. فرائدالسلوک فی مصائدالملوک، ارجوزهای است مرکب از 167 بیت که ابننباته ضمن سفر شکار در مصاحبت الملکالافضل سروده و در آن، طبیعت، پرندگان و شکار آنها را وصف کرده است این ارجوزه بهطور کامل در دیوان او (ص 585-592) آمده و در مجلۀ المجمعالعلمیالعراقی نیز به کوشش محمداسعد طلس (2/302-310) به چاپ رسیده است (قس: پاشا، 246-248). 7. مختار دیوان ابن قلاقس (صفدی، 1/320)، که به ترتیب الفبایی مرتب شده است، این کتاب، به کوشش خلیل مطران در مصر (1323ق) با عنوان دیوان ابنقلاقس چاپ شده است.8. مطلعالفوائد و مجمعالفرائد. این کتاب که در دمشق تألیف یافته (نک : ابننباته، سجع المطوق، 1)، مشتمل بر 3 بخش است: غرائب حدیث نبوی و اسالیب عربی و ابیات مشکل، نوپرداختههای شعرا و نوپرداختههای نویسندگان؛ مؤلف در بخش دوم و سوم به جایگاه خویش دربرابر ادیبان قدیم و جدید نیز پرداخته است (پاشا، 259). این اثر بازتاب گستردهای در نقد و ادب پدید آورد و شاعران و ادیبان بزرگ هم روزگار او بر آن تقریظ نوشتند. حاجی خلیفه از آن به عنوان 2 اثر جداگانه یاد کرده است (2/1603، 1720). این کتاب نخستینبار به کوشش عمر موسی پاشا در 1972م توسط مجمع علمی عربی دمشق، به چاپ رسید. 9. المفاخره بینالسیف والقلم. ابنحجه متن کامل این اثر را در باب «تغایر» آورده (همان، 104-109) و آن را اثری بدیع و سحرگونه خوانده است (همان، 17). ابننباته در این اثر صحنۀ نمایشی را عرضه کرده است که قهرمانان آن شمشیر و ثلمند و داور ابوالفداء (پاشا، 264). ابنحجه در بحث براعت استهلال نیز به این کتاب استشهاد کرده است (همان، 16). این اثر در بیروت (1302ق) به چاپ رسیده است. 10. منتخبالهدیه منالمدائح المؤیدیه. این کتاب که دیوان صغیر، و المؤیدیات (بشتکی، همانجا) نیز نامیده شده، مجموعهای است که در مدح ابوالفداء سروده شده است. این اثر که مشتمل بر 24 قصیده، 3 موشح، یک زجل و 10 قطعه است (پاشا، 245-246)، در مصر (1289 و 1323ق) و در بیروت (1304ق) به چاپ رسیده است. ب ـ خطی: 1. الاجوبه المعتبره عنالفتیا المبتکره. هنگامی که ابن فضلاللّه عمری در پاسخ به درخواست ابننباته مبنی بر ورود به دیوان درنگ کرد، وی از معاصران خود استفتا کرد و پاسخهایی دریافت داشت که در این اثر گرد آمده است. آلوارت نسخهای از آن را معرفی کرده است (آلوارت، شم 8645). سبکی نیز نمونهای از این مکاتبات را که با ابوالفتح تقیالدین محمدبن عبداللطیف صورت گرفته، آورده است (9/186-187). 2. تعلیقالدیوان، که وی پس از تصدی توقیعنویسی در دیوان دمشق در 743ق نگاشت و در آن، توقیعها، نامه ها و ادعیهای را که طی آن مدت انشا کرده بود، گرد آورد. از این اثر نسخههایی در برلین (آلوارت، شم 8640)، کمبریج و توبینگن (GAL, S، همانجا) موجود است. 3. تلطیفالمزاج من شعر ابنحجاج، گزیدهای است از شعر ابن حجاج که صفدی (همانجا) آن را ستوده است. بروکلمان به نسخهای از این کتاب در بادلیان اشاره کرده است (GAL, II/12). 4. خطبه فی تعظیم شهر رجب. نسخهای از آن در گوتا (پرچ، I/90) نگهداری میشود. 5. زهرالمنثور، که در فن نرسل و به سبک قاضی فاضل نوشته شده است. ابنحجه (همان، 51) در باب استعاره، بدان استشهاد کرده است. از این اثر 2 نسخه در چستربیتی (آربری، شم 3774, 6151) وجود دارد. نسخههای دیگری در انستیتو خاورشناسی فرهنگستان علوم شوروی (هالدوف، شم 9236) و موزۀ بریتانیا (GAL, S, II/5) نگهداری میشود. 6. سجعالمطوق، در شرح حال کسانی است که بر کتاب مطلعالفوائد او تقریط نوشته بودند. وی در ذیل ترجمۀ احوال هریک، رسائل و مکاتبات ادبی خود با آنان را نیز ضمیمه ساخت (نک : ص 2-3). از اینرو این کتاب، برگ مهمی از تاریخ ادبی این دوره از حیات او به شمار میرود. نسخههایی از این اثر در کتابخانههای آمبروزیانا (آمبروزیانا، شم 377)، برلین (آلوارت، VII/581)، آدانا (ترکیه ...، I/724)، صنعا (صنعا، 4/1661)، ازهریه (ازهریه، 5/139)، دارالکتب (خدیویه، 4/262)، موزۀ عراق (نقشبندی، 344) و کتابخانۀ یعقوب سرکیس (عواد، 130-131) بر جای مانده است. 7. سلوک دولالملوک. ابننباته این اثر را در باب سیاست، آیین کشورداری و جنگ در 6 بخش تألیف کرده است (پاشا. 266-267). نسخهای از این اثر در وین (کرافت، 180) موجود است. 8. سوقالرقیق، که متضمن غزلهای اوست (ابنحجر، همانجا) و به ترتیب الفبایی گرد آمده است. از این کتاب، نسخههایی در اسکوریال (ESC2, I/297)، پاریس (دوسلان، 587) و انستیتو خاورشناسی فرهنگستان علوم شوروی (خالدوف، شم 8701) وجود دارد. 9. الفاضل من انشاءالفاضل، گزیدههایی است از نثر قاضی فاضل عبدالرحیم بن علی که به امر ابوالفداء تألیف یافته است (پاشا، 261). نسخههایی از این کتاب در ازهریه (ازهریه، 5/243-244)، با عنوان المختار من انشاءالقاضیالفاضل، دانشگاه ییل در ایالات متحدۀ آمریکا (پاشا، 262، حاشیۀ 1) و موزۀ بریتانیا (سید، 2/158) نگهداری میشود. 10. القطرالنباتی. ابننباته در این اثر قطعهای از شعر خویش را که با توریه همراه است، در 5 فصل مدح و سپاس، غزل، رثا، مزاح و مجون و نکتههای گوناگون گرد اورده است (پاشا، 245). نسخهای از آن در پاریس (دوسلان، 392) وجود دارد که در 732ق به تحریر آمده است. دیگر نسخههای آن در اسکندریه (GAL, II/11) و لورنزیانا (زرکلی، همانجا) نگهداری میشود. 11. مختار دیوان ابنالرومی (صفدی، همانجا)، که مشتمل بر گزیدههایی از شعر ابنرومی است و یک نسخه از آن در ایاصوفیا (GAL, S, I/125) وجود دارد. 12. مراسلات ابننباته. این کتاب مجموعهای از نامههای ادبی است که با اقران خویش مبادله میکرده و سند مهمی از حرکت نقد است که مؤلف، خود پایه و محور آن بوده است (پاشا، 266). نسخههایی از آن در اسکوریال (ESC2, I/378-379, 390-391) و کتابخانۀ طلعت (پاشا، همانجا، حاشیه 1) موجود است. ج ـ آثار یافت نشده: 1. ابزارالاخبار (صفدی، 1/319؛ قس: ابنحجه، همان، 292: ابرارالاخیار؛ ابن ایاس 1 (2)/62؛ ابرازالاخبار؛ بغدادی، 2/164: ابرارالاخبار)؛ 2. سجلاسهالقطر، از منابع دیوان بزرگ شعر او (نک : بشتکی، همانجا) و احتمالاً تتمهای بر القطرالنباتی، یا گزیده ای از آن است (پاشا، 249)؛ 3. رساله فی هجاء ابنشنار حسن بن علی (ابنحجر، 2/128)؛ 4. السبعهالسیاره، دیوانی کوچک و مستقل که هریک از قصیدههای آن مشتمل بر 7 بیت بوده است. به گفتۀ پاشا (ص 250) متن کامل آن بهطور پراکنده در دیوان وی آمده است؛ 5. شعائرالبیتالتقوی. گویا ابننباته این کتاب را که در 729ق از آن به عنوان اثری ناتمام یاد کرده، در بزرگداشت شاهان ایوبی حماه تألیف کرده است (نک : صفدی، همانجا؛ پاشا، 263)؛ 6. ظرائفالزیاده، از منابع دیوان بزرگ شعر اوست (بشتکی، همانجا) که به نظر میآید قطعههای کوتاه دو یا چند بیتی بوده و شاعر، نکتههای باریک و لطیف را در آن فراهم آورده است (پاشا، 251)؛ 7. مختار دیوان ابن سناءالملک؛ 8. مختار دیوان شرفالدین انصاری (صفدی، 1/320)؛ 9. مطالعالسته (سته) (بشتکی، همانجا)، مشتمل بر قصاید او و یا تغزلات آغاز آنهاست که هریک مرکب از 6 بیت است. شمار زیادی از اینگونه ابیات در دیوان او به چشم میخورد (پاشا، 252)؛ 10. المفاخره بینالورد والنرجس (همو، 265-266)؛ 11. المنتخبالمنصوری. احتمالاً شاعر در این اثر قصایدی را که در مدح الملکالافضل ملقب به منصور سروده، گرد آورده است (همو، 248)؛ 12. النحله (التحفه) الانسیه فیالرحمه القدسیه (صفدی، همانجا؛ حاجی خلیفه، 2/1934)، تاریخ گونه و جنگی است شامل گفت وگوها و مباحثات وی با امینالدین قطبی وزیر در سفر قدس 735ق (نک : ابنحجه، ثمرات، 370). د ـ آثار منسوب: الاکتفاء من تاریخالخفاء (سید، 1/70؛ بغدادی، همانجا). بروکلمان نسخههایی از این اثر را معرفی کرده و به پدر ابننباته، شمسالدین محمد، نسبت داده است (GAL, S, II/47). جز این، بغدادی (همانجا) کتابهای دیگری از جمله الرسالهالشهابیه و شعار اللبیب را نیز در شمار آثار ابننباته یاد کرده که در صحت این انتساب تردید است.