آفتاب

چ

چ

نمایش ۱ تا 25 از ۲۰۰ مقاله

چاپوق . (اِ) تیریز. تیریز جامه . تیریج . دخریص . تخریص . || گودی زیر بغل . (ناظم الاطباء).



چاپوق . (اِخ ) دهی جزء دهستان ایجرود بخش حومه ٔ شهرستان زنجان واقع در 8 هزارگزی جنوب باختری زنجان و 11 هزارگزی راه مالرو عمومی . کوهستانی - سردسیر با 262 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ شاه بداغ ، محصول آنجا. غلات ، انگور، سیب زمینی ، شغل اهالی زراعت ، گلیم و جاجیم بافی ، راه آن مالرو است و از طریق آقاکندی اتومبیل میتوان برد. (فرهنگ جغرافیائی ایران...



چاپوک . (ص ) چابک . سریع. تند. جلد. زبر و زرنگ . رجوع به چابک و چاپک شود.



چاپوک دست . [ دَ ] (ص مرکب ) چابکدست . ماهر. تردست . کنایه از هنرمند یا صنعتگری که در صنایع دستی مهارت و استادی به کمال دارد :
چه چاپوک دستی است (۱) بازی سگال
که در پرده داند نمودن خیال .

اسدی (ازانجمن آرای ناصری ).



چاپول . (اِ) (ترکی ، اِ) تاخت و تاز و تاراج . (ناظم الاطباء).



چاپی . (ص نسبی ) منسوب به چاپ ، چاپ شده . مطبوع . مطبوعهٔ.مقابل خطی . مخطوط. مخطوطهٔ: قرآن چاپی . کتاب چاپی .



چاپیدگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و عمل چاپیده شدن . || رجوع به چاپیده شود.



چاپیدن . [ دَ] (مص جعلی ) (مصدر جعلی از چاپماق ترکی ). غارتیدن . تالان کردن . تاراج کردن . غارت کردن . چپاول کردن . بچاپ بچاپ و غارت و چپاول همه کسی و غیرمنتظم . دزدیدن .



چاپیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) آنچه به کار چاپیدن آید و درخور چاپیدن بود.



چاپیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از چاپیدن . چاپیده شده . غارت شده ، به یغمارفته .



چات . (اِخ ) محلی در مرز ایران و روسیه به گرگان و رود اترک ازاین جا تا خلیج حسینقلی سرحد ایران محسوب می شود و سپس خط مرزی بطرف شمال منحرف میگردد. دهی است در مرز ایران و روسیه واقع بین مقر طایقه ٔ یاموت و کوکلان .



چات قیه . [ ق َ ] (اِخ ) دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل واقع در 16 هزارگزی شمال اردبیل و 8 هزارگزی راه ارابه رو گرمی اردبیل .کوهستانی ، معتدل با 171 تن سکنه ، آب آن از چشمه ، محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری ، راه آن مالرو. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ص 153).<...



چاتالجه . [ ج َ ] (اِخ ) رجوع به چاتلجه شود.



چاتام . (اِخ ) (۱) بندری نظامی درکشور انگلستان واقع در ایالت کنت (۲) در ساحل دریای مانش دارای 43000 تن سکنه .



چاتام .(اِخ ) نام گنگباری نزدیک زلاند جدید در اقیانوسیه .



چاتام . (اِخ )(لرد...) یکی از وزرای انگلستان رجوع به پیت شود.



چاتانوغه . [ غ َ ] (اِخ ) (۱) شهری به آمریکای شمالی در ایالت تنسی (۲) دارای 60000 تن سکنه .



چاتخ . [ ] (اِخ ) محلی در شمال قارص .



چاترتون . [ ت ِ ت ُ ] (اِخ ) (۱) توماس شاعر انگلیسی . مولد بریستول (۲) متولد سال 1752 م . و در سال 1770 م . بر اثر بدبختی بوسیله ٔ سم ّ خودکشی کرد.



چاترتون . [ ت ِ ت ُ ] (اخ ) (۱) نمایشنامه ای تألیف الفرد دو وینی شاعر فرانسوی . موضوع آن مرگ چاترتون شاعر است .



چاتلانقوش . (ترکی ، اِ) حبهٔالخضراء. بَن . بَنسه . (۱) چتلانقوش . و رجوع به بَن و بَنسه شود.



چاتلجه . [ ت َ ج َ ] (اِخ ) (۱) نام شهری در ترکیه واقعدر 43 هزارگزی مغرب استانبول دارای 3140 تن سکنه .



چاتلمه . [ ل َ م َ / م ِ ] (اِ) نوعی گلوله . گلوله ٔ دُم دُم (۱) .



چاتلی . (اِخ ) نام یکی از مواضع سکنای طایفه ٔ یموت در گرگان واقع در پنجاه هزارگزی چکشلر و پنجاه هزارگزی شمال غربی گنبد قابوس .



چاتلیق . (ص ، اِ) رجوع به جاثلیق شود.



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۲۰۰ مقاله