آفتاب

ه

ه

نمایش ۱ تا 25 از ۲۰۰ مقاله

هاب . [ ها بِن ْ ] (ع ص ) رجوع به هابی شود.



هاب هاب . (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان شتر را در وقت راندن زجر کنند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).



هابخت . (اِخ ) مکسیملیانون (1775-1839 م .). مدرس زبان عربی در مدرسه ٔ بزرگ پادشاهی برسلاویه ٔ پروس و مولدش در شهر برسلا بود و در زمان «دوساسی » (خاورشناس ) به پاریس رفت و نزد وی درس خواند و همچنین زبان عربی را در نزد کشیش رفائیل مصری فراگرفت . کتابی منتشر کرد که آن را در کتابخانه ٔ دانشمند ادیب محمود بک السبع که اکنون در محکمه ٔ استیناف محلی مستشار است دیدم و آن کتاب از نواد...



هابدهٔ. [ ب ِ دَ ] (ع ص ) زن حنظل چیننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، هَوابِد.



هابذهٔ. [ ب ِ ذَ ] (ع ص ) ناقه ٔ تندرو. شتابرو. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماده شتر تیزرو. (ناظم الاطباء). ج ، هوابذ.



هابر. [ ب ِ ] (ع ص ) ضرب هابر؛ ضرب که گوشت را ببرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زدنی که گوشت را ببرد. (ناظم الاطباء). ضرب هبرو هبیر. هابر یعنی قاطع گوشت . (تاج العروس ). || نام مردی است . (منتهی الارب ).



هابروبراکون برویکورنیس . [ رُ ک ُ رِ ک ُ] (لاتینی ، اِ مرکب ) (۱) حشره ای است . (بیولوژی وراثت تألیف عزت اﷲ خبیری ص 110).



هابز. (اِخ ) (۱) تامس . حکیم و فیلسوف انگلیسی . در سال 1588 م . در مالمزبری (۲) یکی از شهرهای کوچک انگلستان تولد یافته و در سال 1679 در نودودو سالگی درگذشته است . تحصیلات خود را در دانشگاه آکسفورد به پایان رسانید و پس از اتمام دوره ٔ دانشگاه در خانواده ٔ «کوندیش » (۳) (یکی از خانواده های اشرافی انگلستان ) معلم خصوصی شد. قسمت مهمی ازدوره ٔ زندگی او مصادف با انقلابات انگلستان...



هابس . (اِخ ) (توماس ) رجوع به هابز شود.



هابس هایم . (اِخ ) (۱) حاکم نشین ناحیه ٔ هوت رن (رن علیا) (۲) از آرندیسمان مولهوز (۳) که دارای 2000 تن سکنه است . شراب و کیرش (۴) آن معروف است .



هابسبورگ . (اِخ ) (۱) خانواده ٔ آلمانی ، که اصل آن از سواب (۲) بود. این خاندان به نام و به قلعه ٔ مستحکمی که در آرگوی (۳) سویس واقع بود منسوب است . از افراد خانواده ٔ مزبور، آلبر لو ریش (۴) (1153-1199 م .)قلمرو قابل ملاحظه ای در سویس و آلزاس (۵) به دست آورد و رودلف دو هابسبورگ (۶) بر اریکه ٔ امپراتوری تکیه زد. علاوه بر این ، بعضی از افراد این خانواده بوهم (۷) ، هنگری (۸)...



هابش . [ ب ِ ] (ع ص ) ورزنده . (منتهی الارب ). || فراهم و گردآورنده . (تاج العروس ) (ناظم الاطباء).



هابشهٔ. [ ب ِ ش َ ] (ع ص ) مؤنث هابش . || (اِ) گروه تازه . گروه نو. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گروه و جماعت نو و جدید. (ناظم الاطباء).



هابط. [ ب ِ ] (ع ص ) فرودآورنده . نازل شونده . فرودآینده . (ازمنتهی الارب ) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). فرودآینده و هبوطکننده . (فرهنگ نظام ). آنکه فرود می آید. به زیرشونده . نازل . به زیرآینده . || (اصطلاح نجوم ) رجوع به هبوط شود :
اگر ز عزم و ز حزم تو آفریده شدی
به طبع راجع و هابط نیامدی اختر.

مسعودسعد.



هابط شدن . [ ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پائین آمدن . فرودآمدن . پیاده شدن . || ناقص شدن . || فروتنی کردن .



هابط کردن . [ ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پرت کردن . انداختن . || پایین آوردن . پایین انداختن . نزول کردن . هبوط دادن . || به مجاز، خوار کردن .



هابطهٔ. [ ب ِ طَ ] (ع ص ) مؤنث هابط. رجوع به هابط شود.



هابع. [ ب ِ ] (ع ص ) خری که در رفتن گردن دراز کند. ج ، هوابع. (ناظم الاطباء).



هابعهٔ. [ ب ِ ع َ ] (ع ص ) مؤنث هابع. رجوع به هابع شود.



هابغ. [ ب ِ ] (ع ن ف ) خسبنده هابع باهغ.



هابل . [ ب ِ ] (اِخ ) لغتی است در هابیل . رجوع به هابیل شود.



هابلوم . (اِخ ) (۱) یکی از سلاطین سلسله ٔ گوتی که دو سال سلطنت کرده است . (۲)



هابی . (ع ص ، اِ) غبار ساطع. (از اقرب الموارد). غبار بلندبرآمده . (از منتهی الارب ). || گریزنده . (منتهی الارب ). || اسب گریزنده . || خاکستر آمیخته به خاک . ج ، هُبّی : نجوم هبی ؛ یعنی هابیه ٔ پوشیده به غبار. (از اقرب الموارد). پوشیده شده و آکنده ٔ از غبار و گردآلود. (ناظم الاطباء) || خاک گور. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تراب قبر، وهاب کجثمان الحمامهٔ اجفلت . || موضع هابی التراب ؛ یعنی گویی خاک آن مانند هباء یا غبار است در رقت ....



هابیغی . (ص )(۱) به معنی حقیقی باشد که درمقابل مجازی است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا).



هابیل . (اِخ ) پسر دومین آدم است (۱) . بعضی را گمان چنان است که اسم مسطور (هابیل = نفس ، بخار) دلالت بر کوتاهی عمر هابیل است ، ودیگران بر آنند که چون حوّا دید قاین آن نسل موعود نیست این مطلب داعی بر این شد که با خود فکر نماید که زندگانی را چندان اهمیتی نیست و همچنانکه یعقوب (4:14) میگوید: «حیات شما چیست ؟ مگر بخاری نیستید که اندک زمانی ظاهر است و بعد ناپدید میشود». علی...



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۲۰۰ مقاله