آفتاب

ه

ه

نمایش ۱ تا 25 از ۲۰۰ مقاله

هاء. (ع اِ فعل ) بیار! گفته میشود: هاءَ یا رجل ؛ یعنی هات . و هائیا انتما، و هاؤاانتم ، هائی انت ، باثبات یا. و هائیا انتما و هائین انتن و در همه ٔ این موارد همزه جانشین تاء در هات است و هاء یا رجل به فتح همزه معنای آن هات است و هاؤما و هاؤم ، مانند هاکما و هاکم و هاء به کسر همزه ، بدون یاء و هاؤما و هاؤن ، مانند هاکما و هاکن . در همه جا همزه جانشین کاف میشود. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). «و ها نحوها زیداً؛ ای خذه و فی التنزیل هاؤم ا...



هاء دوچشم . [ ءِ دُ چ َ / چ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هاء هوز.



هاء مشقق . [ ءِ م ُ ش َق ْ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هاء مشقق هایی است در خط ثلث که آن را خصیهٔالحمار و اذن الفرس گویند بدین شکل (هَ) و وجه تسمیه ٔ مشقق آن است که مدّی میان دو چشم «ها» فاصله است گویا که شق آنها به فصل آن مد باشد. (حاشیه ٔ دیوان خاقانی چ عبدالرسولی ص 230) :
چون عین عید نعلش درنقش گوش و چشم
هاء مشقق آمد و میم مدورش (۱) .

خاقانی .



هاء هدای . [ ءِ هَُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی هاء هوز. (آنندراج ).



هائب . [ ءِ ] (ع ص ) ترسان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ترسنده . بیمناک . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ).



هائج . [ ءِ ] (ع ص ) گشن تیزشده به گشنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گشن مایل به گشنی . || شیر مست . (ناظم الاطباء). || (اِ) باد خانه برانداز (۱) : و اگر در نواحی چین نکباء نکبتی هائج می گردد غبار غوغاء آن باز سر و ریش اهل کرمان می آورد. (المضاف الی بدایع الازمان ص 38). || جوشش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فوران . (اقرب الموارد). || خشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم...



هائجهٔ. [ ءِ ج َ ] (ع ص ) تأنیث هائج . || زمین خشک گیاه یا زردگیاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). زمینی که گیاه آن زرد یا خشک شده باشد. (ناظم الاطباء).



هائد. [ ءِ ] (ع ص ) توبه کننده . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به حق بازگردنده . ج ، هود. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).



هائر. [ ءِ ] (ع ص ) بنای شکسته و ویران . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و جرف هار و هائر. (نشوءاللغهٔ ص 16).



هائع. [ ءِ] (ع ص ) رجل هائع لائع؛ مرد بددل ترسنده و سست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مرد بددل و غردل . (از منتخب ) (صراح ) (غیاث اللغات ). || رجل جائع هائع؛ گرسنه ٔ سخت حریص . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || رصاص هائع؛ ارزیز گداخته ٔ روان . || لیل هائع؛ شب تاریک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).



هائعهٔ. [ ءِ ع َ ] (ع ص ) مؤنث هائع. || آواز سخت . آواز که بترسند از وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).



هائف . [ ءِ ] (ع ص ) مرد زود تشنه شنونده یاسخت تشنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).



هائفهٔ. [ ءِ ف َ ](ع ص ) تأنیث هائف . رجوع به هائف شود. || شتر ماده ای که از فرط عطش بسوی باد سموم روی آورد. (از اقرب الموارد). شتر تشنه که بسوی باد سموم دهان گشاده دارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).



هائل . [ ءِ ] (ع ص ) ترساننده . هول هائل ، تأکید است . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). هولناک و شدید و ترساننده ،مشتق از هول . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
نشستم از برش چون عرش بلقیس
بجست او چون یکی عفریت هائل .

منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 51).
بیابانی هائل در طی آن منازل بازپس گذاشت که مرغ در هوای آن پر بریزد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ هائلهٔ. [ ءِ ل َ ] (ع ص ) تأنیث هائل . هولناک . ترساننده . (از آنندراج ).



هائم . [ ءِ ] (ع ص ) حیران . شیدا. سرگشته . (مقدمهٔ الادب زمخشری ) : وقال : افق ! حتّی متی انت هائم ؟ ببثنهٔ فیها قد تعید، و قد تبدی . (۱) (جمیل بن معمر العذری از آداب اللغهٔ العربیهٔ و تاریخها ج 1 ص 88). رجل هائم ؛ مرد سرگشته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شیفته و سرگشته شونده در عشق و سرگردان در غیر راه راست و سخت تشنه شونده . (غیاث اللغات ). || سخت تشنه ....



هائم . [ ءِ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن خضربن علی بن محمدبن احمدبن عبدالدائم السلمی . شهاب الدین ابوالعباس منصوری مصری ، معروف به هائم شاعر شافعی مذهب که بعد حنبلی شد. تولد او در سال 799 هَ . ق . و وفاتش به سال 887هَ . ق . اتفاق افتاد. ولی در کشف الظنون چ 1 و چ 2 و در ذیل دررالبحار چ 1...



هائوآن . (اِخ ) بنابر روایات فرزندان وی به همراه فرزندان دو تن دیگر به نام ت ِمِن و آاِرپ ُ به اتفاق پِردّیکاس نامی از آرُکس به مقدونیه آمده و در آنجا قرار گزیدند و شهر اِژس (۱) را مقر حکومت کردند (600 ق .م .). اینان و اعقابشان به مرور سایر قسمت های مقدونیه را تسخیر کرده به دریای اِژه (۲) رسیدند. (ایران باستان صص 1191 - 1192).



هائوئی . (اِخ ) (۱) رنه ژوس . معدن شناس فرانسوی که در سال 1743 م . در سن ژوس (اوآز) (۲) متولد شده و در سال 1822 م . در پاریس فوت کرده است . وی پسر نساجی بود. درکُلِژِ کاردینال لوموآن (۳) نایب رئیس شد و در آنجا لومن (۴) را شناخت . در باغ نباتات پاریس دروس دوبانتن (۵) را دنبال کرد و به زودی کشف کرد که صورت بلورین بدوی یک بسیط جسم به ترکیب شیمیایی همان جسم وابسته است...



هائوئی . (اِخ ) (۱) والانتن . دانشمند فرانسوی که در سال 1745 م . در سن ژوس (اوآز) (۲) متولد شد و در سال 1822 م . وفات یافت . وی برادر رنه ژوس هائوئی میباشد. نخست کارمند ساده ای در وزارت امور خارجه بود. در همان وقت به فکر افتاد مانند اپه (۳) کشیش که عمر خود را وقف تعلیم وتربیت کر و لال ها کرده بود، او نیز وقت خود را وقف تعلیم کوران کند. در پی این اندیشه کتابهائی با خطوط بر...



هائوپتمان . (اِخ ) (۱) گرهارت . شاعر و مصنف درام نویس آلمانی . به سال 1862 م . در سالتس برون (۲) متولد شد و به سال 1946 م .درگذشت . از آثار وی هنشل درشکه چی و بافندگان است .



هائوت پول . (اِخ )(۱) ژان ژوزف د. ژنرال فرانسوی در کائوزاک (تارن ) (۲) به سال 1754 م . متولد شد. وی در نبرد ایلو (۳) جراحتی سخت برداشت . در نبردهایی چند از جمله استرلیتز (۴) لیاقت خود را نشان داد. وفاتش به سال 1807 م . اتفاق افتاد.



هائیتی . (اِخ ) (۱) یکی از کشورهای آنتیل بزرگ به مشرق کوبا بین 17 درجه و 39 دقیقه و 19 درجه و 57 دقیقه و 30 ثانیه ٔ عرض شمالی و 70 درجه و 40دقیقه و 76 درجه و هاب . (ع اِ) مار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کلمه ای است که شتر را بدان خوانند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اسب را بدان خوانند. || اسب را بدان رانند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).



هاب . [ ب ُ ] (اِخ ) قلعه ٔ عظیمی است از عواصم . (از معجم البلدان ).



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۲۰۰ مقاله