آفتاب

ل

ل

نمایش ۱ تا 25 از ۲۰۰ مقاله

لئون نهم . [ ل ِ ءُ ن ِن ُ هَُ ] (اِخ ) (سن ) پاپ مسیحی (1048 - 1054 م .).



لئون هشتم . [ ل ِ ءُ ن ِ هََ ت ُ ] (اِخ ) پاپ مسیحی (963 - 965 م .).



لئون هفتم . [ ل ِ ءُ ن ِ هََ ت ُ ] (اِخ ) پاپ مسیحی (936 - 939 م .).



لئون یازدهم . [ ل ِ ءُ ن ِ دَ هَُ ] (اِخ ) پاپ مسیحی به سال 1605 م .



لئون تپلیس . [ ل ِ ئُن ْ ت ُ پ ُ ] (اِخ ) (۱) نامی که اسکندر در ابتدا به شهر اسکندریه یعنی شهری که در مصر بنا کرد داد و وجه تسمیه ٔ آن اینکه چون نطفه ٔ اسکندر بسته شد تا زمانی که او بدنیا آمد معجزه های گوناگون و علاماتی دلالت میکرد که مردی فوق العاده بدنیا خواهد آمد مثلاً فیلیپ پدر وی در خواب دید که بر شکم اُلمپیاس (مادر اسکندر) مهری خورده که نقش شیری را مینماید و بعدها اسکندراین شایعه را شنید و از اینجهت اسکندریه را لئون تپلیس یعنی شه...



لئون تیاد. [ ل ِ ئُن ْ ] (اِخ ) نام رئیس دسته ای از سپاهیان یونانی که در جنگ با ایران تسلیم خشایارشا شدند و او بقول هرودت نخستین کسی بود که داغ شاهی زدندش . (ایران باستان ج 1 ص 785).



لئوناتوس . [ ل ِ ءُ ] (اِخ ) نام یکی از درباریان اسکندر و از دوستان نزدیک و از سرداران فداکار وی . این مرد از خانواده ٔ سلطنت بود و در تمام جنگهای اسکندر در ایران و هند و غیره شرکت داشت و فداکاری بسیار کرد و پیوسته مورد عنایت اسکندر بود و از وی در ازاء خدمات تاج زرین گرفته بود و در عداد هفت نفر صاحبمنصب کشیک قرار داشت . پس از مرگ اسکندر که قرار شد پسر اسکندر از رکسانه پادشاه شود یکی از کسانی که به قیمومت این پسر تعیین گردید لئوناتوس بود...



لئونار. [ ل ِ ءُ ] (اِخ ) سن . مردی گوشه نشین در قرن یازدهم میلادی که برطبق اساطیر بوسیله ٔ «سَن رُمی » راه توبت گزید. ذکران وی ششم نوامبر است .



لئونارد ونسی . [ ل ِ ءُ دُ وَ] (اِخ ) نقاش معروف ایتالیائی . رجوع به ونسی شود.



لئونتیوم . [ ل ِ ئُن ْ ی ُ ] (اِخ ) رجوع به لئونسیوم شود. (قاموس الاعلام ترکی ).



لئونس . [ ل ِ ءُ ] (اِخ ) (۱) بطریق عیسوی معاصر یزدگرد دوم پادشاه ساسانی .



لئونس . [ ل ِ ءُ ] (اِخ ) نام مردی که به سال 695 سلطنت روم شرقی (قسطنطنیه ) را از ژوستی نین دوم امپراطور روم گرفت و به سال 705 درگذشت . (قاموس الاعلام ترکی ).



لئونسیوم . [ ل ِ ءُ ی ُ ] (اِخ ) (۱) شهری از صقلیه ٔ قدیم (سیسیل ) در شمال شرقی سرقسطهٔ (لانتی نی امروز). دارای 29 هزار تن سکنه است .



لئونه . [ ل ِ ءُ ن ِ ] (اِخ ) رجوع به لئون (پیی دو...) شود.



لئونی . [ ل ِ ءُ ] (اِخ ) لئون مجسمه ساز و حروف ریز و مدال ساز ایتالیائی . مولد آرزو در حدود 1509 و وفات 1590 م .



لئونیداس . [ ل ِ ءُ ] (اِخ ) نام مردی مربی و لله ٔ اسکندر و از اقربای المپیاس زن فیلیپ (مادر اسکندر). (ایران باستان ج 2 ص 1217).



لئونیداس اترموپیل . [ ل ِ ءُ اُ ت ِ م ُ ] (اِخ ) (۱) نام تابلوی مشهوری از کارهای داوید در موزه ٔ لوور پاریس (1814 م .).



لئونیداس اول . [ ل ِ ءُ س ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) (۱) نام سرداری از مردم لاسدمون . پسر آناکساندرید. (۲) وی نژادخود را به هرکول (۳) (پهلوان داستانی یونانیها که پس از مرگش او را نیم خدا خواندند) میرسانید. در اسپارت بطور غیرمترقب شاه شد چه دو برادر بزرگتر از خود داشت ولی چون اُمن (برادروی ) مرد و اولاد ذکور نداشت و دُری یه (۴) (برادر دیگر) نیز در سیسیل فوت کرد پادشاهی بدو رسید. (در 490 تا لئونیداس دوم . [ ل ِ ءُ س ِ دُوْ وُ ] (اِخ )پادشاه اسپارت به اتفاق آژی سوم . (252 -236 ق . م .



لئوویجیلید. [ ل ِ ءُ ] (اِخ ) (۱) از فرمانروایان ویزیگت برادر لیووه و جانشین اوست و از 569تا 586 فرمانروائی کرده است . (قاموس الاعلام ترکی ).



لئوی . [ ل ُءِ ] (اِخ ) (۱) مریس . ستاره شناس فرانسوی . مولد وین (اُتریش ) ( 1833 -1907 م .).



لئیتا. [ ل ِ ] (اِخ ) (۱) لایته . نام رودخانه ای که امروز فاصل اتریش و هنگری است و به دانوب ریزد.



لئیم . [ ل َ ] (ع ص ) ناکس . شرط. با لئامت . سفله . پست . معور. ماحل . فرومایه . دنی الاصل . ثعل . جبز. (منتهی الارب ). وجم . (المنجد) :
قرب حق دیدی اول و کردی
قتل و قربان نفس دون لئیم .

ناصرخسرو.
هر که ... بر لئیم بد گوهر اعتماد روادارد سزای او این است . (کلیله و دمنه ).
عیار لئیمان شناسی بلی
شناسد عیار آنکه وزّان بود.

خاقانی .
این بود خوی لئیمان دنی
بد کندبا ت...



لئیم الطبع. [ ل َ م ُطْ طَ ] (ع ص مرکب ) پست فطرت . دنی الاصل :
وگرنعشی دو کس بر دوش گیرند
لئیم الطبع پندارد که خوانیست .

سعدی (کلیات چ مصفا ص 119).



لئیمی . [ ل َ ] (حامص ) صفت لئیم :
لئیمی و کژّی ز بیچارگیست
به بیدادگر بر بباید گریست .

فردوسی .



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۲۰۰ مقاله