آفتاب

ق

ق

نمایش ۱ تا 25 از ۲۰۰ مقاله

قاب ترازو. [ ب ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خریطه . || ترازوخانه . ظرفی که در آن ترازو نهند.



قاب ساعت . [ ب ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (۱) از ترکی قاب به معنی ظرف + ساعت . قابی که ساعت را در آن نهند. رجوع به قاب شود.



قاب شانه . [ ب ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) از قاب ترکی + شانه . شانه نیام . شانه دان .



قاب عکس . [ ب ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از قاب ترکی به معنی ظرف + عکس . چارچوبی که عکس در وی گیرند.



قاب عینک . [ ب ِ ع َ / ع ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از ترکی قاب به معنی ظرف + عینک . ظرف یا جعبه ای که عینک در آن گذارند.



قاب قرآن . [ ب ِ ق ُرْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از ترکی قاب به معنی ظرف + قرآن . کیسه گونه ای به قطع قرآن که قرآن را در وی جای دهند. پوششی از جامه یا چرم که قرآن را در آن جای میدهند.



قاب قمار. [ ب ِ ق ِ / ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشتالنگ که با آن قمار کنند :
نخواهی دست شست از نعمت ظالم مگر روزی
که چون قاب قمارت کرده خاکسترنشین قابش .

خاقانی .
رجوع به قاب شود.



قاب قمارخانه . [ ب ِ ق ِ / ق ُ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) || گربز. سخت گربز. ارقه . || لاابالی . || سخت بیشرم برای کثرت معاشرتهای بد.



قاب قوسین . [ ب ِ ق َ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مقدار دو کمان . (غیاث اللغه ) (آنندراج ). بقدر دو کمان و بعضی گفته اند قاب مابین مقبض و سیهٔ است و هر کمانی را دو قاب است . مأخوذ از آیه ٔ قرآن کریم : فکان قاب قوسین او ادنی . (قرآن 9/53). در اصطلاح عرفاء؛ جرجانی گوید: قاب قوسین مقامی است بلند و آن مقام قرب اسمائی است که مقابله میان اسماء الهی و دوگانگی آنها معتبر و محرز است در دائره ٔ امر الهی که عبارت...



قاب کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ازقاب ترکی + کردن فارسی . جایگیر کردن چیزی در قاب .



قاب و قدح . [ب ُ ق َ دَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شاید از قاب ترکی به معنی ظرف و یا از قعب عربی . ظروف چینی بزرگی که در مجالس ترحیم وسط اطاق بر شالی گسترده نهند. قدح بسیار بزرگ از چینی های مرغی فغفوری و گلدانهای بزرگ متناسب با آن قدح که چون زینتی در مجالس ختم و عزا برشال ترمه گسترده ای میان مجلس نهند. قدح خالی است و در گلدانها گاهی گل و غالباً خالی است و در فواصل قدح و گلدانها جعبه های سی پاره و شصت پاره ٔ قرآن نهند.





قاب باز. (نف مرکب ) آنکه قاب بازی کند. قمارباز.



قاب بازی . (حامص مرکب ) نوعی بازی که با قاب گوسفند کنند. بازی با پژول (بُجُل ) گوسفند و مانند آن .



قاب بال . (ص مرکب ، اِ مرکب ) یکی از قاب بالان . رجوع به قاب بالان شود.



قاب بالان . (اِ مرکب ) حشراتی که پر و بال آنها در غلاف باشد مانند سوسکها. (جانورشناسی عمومی ج 1).



قاب دستمال . [ دَ ] (اِ مرکب ) مرکب از قاب ترکی به معنی ظرف و دستمال فارسی . جامه ای که بدان در مطبخ ظرف شویند یا ظرف شسته را خشک کنند. جعاله و جعال . (منتهی الارب ). || رکوی که خوالیگران ظرف چرب را در آب گرم بدان سایند و چربی گیرند و آن غیر جل قاب شوری است . و رجوع به قاب شور شود.



قاب ساز. (نف مرکب ) کسی که شغلش ساختن قاب باشد.





قاب شور. (اِ مرکب ) ژنده ای که به آب چلو یا جز آن خیسانده و ظروف چرب را بدان شویند. قاب دستمال . رجوع به قاب دستمال شود.



قاب کوب . (نف مرکب ) نجار که قاب سقفها سازد و کوبد.



قاباخ .(اِخ ) دهی است از دهستان لاین بخش کلات شهرستان دره گز در شش هزارگزی شمال کبود گنبد واقع است . سرزمین آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . 19 تن سکنه دارد. مذهب آنان شیعه و زبانشان کردی است آب آن از رودخانه و محصولات آن غلات و تریاک و بن شن و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).



قاباق تپه . [ ت َ پ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش سلماس شهرستان خوی در 11هزارگزی جنوب خاوری سلماس و چهارهزارگزی جنوب شوسه سلماس به ارومیه زمین آن دره و هوای آن معتدل و دارای 40نفر سکنه است . مذهب ایشان شیعه و زبانشان ترکی است .آب آن از چشمه است و محصولات آن غلات و شغل مردم آن زراعت و گله داری و صنایع دستی اهالی جاجیم بافی است و راه آن مالرو است . (از...



قابان باسان . (اِخ ) دهی است از دهستان چای باسار بخش پلدشت شهرستان ماکو در 12هزارگزی جنوب باختری پلدشت و دوهزارگزی جنوب شوسه ٔ پلدشت به ماکو زمین آن جلگه هوای آن معتدل و مالاریائی و دارای 140 تن سکنه است . مذهب آنان شیعه و زبانشان ترکی است . آب آن از رودخانه زنگار و محصولات آن غلات و پنبه و برنج و کنجد و شغل مردم آن زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و ر...



قابان کندی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه . در 65هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 9هزارگزی شمال خاوری شوسه میاندوآب به شاهین دژ در دره واقع شده و هوای آن معتدل است . 205 تن سکنه دارد که مذهب آنان شیعه و زبانشان ترکی است . آب آن از رود آجرلو و چشمه تأمین میشود. محصولات آن غلات و حبوبات و بادام وشغل مردم آن...



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۲۰۰ مقاله