آفتاب

ق

ق

نمایش ۱ تا 25 از ۲۰۰ مقاله

قائم . [ءِ ] (اِخ ) ابن القادر ملقب به القائم بامر اﷲ (422- 467 هَ . ق .) بیست و ششمین خلیفه ٔ عباسی است . در ذی قعده ٔ سال 391 متولد شد. مردی دانشمند و خوش صورت ونیکوسیرت و بااقتدار بود و در عهد او و پدرش دولت عباسیان رونق گرفت در زمان او دولت بویهیان انقراض یافت . و دولت سلجوقی تأسیس شد و فتنه بساسیری افتاد. چون ابوحارث بساسیری ترک را که از...



قائم . [ ءِ ] (اِخ ) ابن متوکل ملقب به القائم بامراﷲ و مکنی به ابوالعقا. از خلفای عباسی مصر است که پس از برادرش سلیمان بن متوکل خلیفه شد و از شجاعت و جلالت و ابهت خلافت بی بهره نبود در عهد او به سال 857 هَ . ق . ملک ظاهر جقمق بمرد و فرزند او عثمان بجای او نشست و به منصور ملقب گردید و پس از یک ماه و نیم بدست اینال اسیر گشت . قائم خلیفه اینال را بجای او به حکومت برگزید و لقب اشرف به وی داد. چیزی...



قائم . [ ءِ ] (اِخ ) (الَ ...) بامراﷲ، محمد نزاربن عبداﷲ المهدی ، مکنی به ابی القاسم خلیفه ٔ دوم از خلفای فاطمی مغرب بود. در زمان پدرش مهدی با او به ولایت عهدی بیعت کردند و به سال 322 هَ . ق . جانشین پدر گردید. دو مرتبه به قصد تصرف مصر با لشکری بدانسو عزیمت کرد ولی موفق نشد و در مرتبه ٔ دوم توسط ابویزید مخلد که علیه او خروج کرده بود محاصره شد و در سنه ٔ 335 هَ . ق . درگذشت . مدت...



قائم بالذات . [ ءِ م ِ بِذْ ذا ] (ع ص مرکب ) (اصطلاح فلسفی ) آنچه بخود برپای است . || آنکه یا آنچه هستی او بدوست . رجوع به قائم به ذات و قائم بالنفس شود.



قائم بالغیر. [ ءِ م ِ بِل ْ غ َ ] (ع ص مرکب )(اصطلاح فلسفی ) آنچه یا آنکه به غیر بستگی دارد. آنکه یا آنچه بخود برپا نیست . رجوع به قائم بغیر شود.



قائم بالنفس . [ ءِ م ِ بِن ْ ن َ ] (ع ص مرکب ) قائم بذات . رجوع به قائم بالذّات و قائم بنفس شود.



قائم بحق ا. [ ءِ م ُ ب ِ ح َ ق ْ قِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) لقب مروان حمار. رجوع به مروان حمار شود.



قائم بذات . [ ءِ م ِ ب ِ ] (ص مرکب ) (اصطلاح فلسفی ) (۱) آنکه یا آنچه بخودی خود وجود دارد. قائم بنفس در مقابل قائم بغیر :
زیرنشین علمت کائنات
ما به تو قائم چو تو قائم بذات .

نظامی .



قائم بغیر. [ ءِ م ِ ب ِ غ َ ] (ص مرکب ) (اصطلاح فلسفی ) آنکه یا آنچه وجودش بغیر وابسته است . آفریدگان . در مقابل قائم بنفس .



قائم بنفس . [ ءِ م ِ ب ِ ن َ ] (ص مرکب ) آنکه خود بخود وجود دارد. قائم بذات . مقابل قائم بغیر.



قائم پنجم آسمان . [ ءِ م ِ پ َ ج ُ س ِ ] (اِخ ) کنایه از کوکب مریخ است که والی سپهر پنجم باشد. (برهان ).



قائم ریختن . [ ءِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از عاجز آمدن و جنگ ناکردن باشد. (برهان ).



قائم زدن . [ ءِ زَ دَ ] (مص مرکب ) سخت زدن . (ناظم الاطباء).



قائم کردن . [ءِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نصب کردن . بپا داشتن . افراشته کردن . ثابت و پایدار و برقرار نمودن . || پنهان کردن . (ناظم الاطباء). غائم کردن . قایم کردن .



قائم گنج . [ ءِ گ َ ] (اِخ ) قصبه ای است واقع در شمال هندوستان در ایالت اگره در بخش فرح آباد و در سی هزارگزی فرح آباد در کنار نهر گنگ نادی از آبهای منشعب از رودخانه ٔ گنگ در صحرای دوآب . (از قاموس الاعلام ترکی ).



قائم مقام . [ ءِ م َ ] (اِخ ) میرزاابوالقاسم فراهانی تهرانی ، از ادبای عهد فتحعلی شاه قاجار است . ادیبی فاضل ، منشی ای کامل ، شاعری ماهر، مترسلی دانشمند و در نظم و نثر فارسی استاد بوده و به ثنائی تخلص مینمود. وی به سال 1193 هَ . ق . متولد شد و به سال 1237 هَ . ق . پس از وفات پدرش میرزا عیسی ، میرزاابوالقاسم به وزارت شاه منصوب و به قائم مقام ملقب گردید. وی اوائل عهد محمدشاه...



قائم آباد. [ ءِ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل در پنج هزارگزی باختری بنجار و سه هزارگزی راه مالرو زابل به افضل آباد. در جلگه واقع شده و هوای آن گرم معتدل است و 137 تن سکنه دارد که شیعه هستند و به فارسی و بلوچی تکلم میکنند. آب آن از رودخانه ٔ هیرمند است و محصولات آن غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان گلیم و کرباس بافی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج



قائم آباد. [ ءِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشت رود بخش فهرج شهرستان بم در 24هزارگزی باختر فهرج و دوهزارگزی جنوب شوسه ٔ بم به زاهدان . در جلگه واقع شده و هوای آن گرمسیر مالاریائی است . 214 تن سکنه دارد که شیعه هستند و به زبان فارسی تکلم میکنند. آب آن از قنات است . محصولات آن غلات و خرما و حنا و شغل مردم آن زراعت وراه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج



قائم آباد. [ ءِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوه بنان بخش راور شهرستان کرمان در 85هزارگزی باختر راور در کنار راه فرعی کوه بنان به یزد واقع و18 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).



قائم آباد. [ ءِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند در 10هزارگزی جنوب شوسف و 40هزارگزی باختر شوسه ٔ عمومی مشهد به زاهدان واقع است و تا زاهدان 287400 گز فاصله دارد زمین آن جلگه و هوای آن گرم است . 96 تن سکنه دارد. مذهب آنان شیعه وزبانشان فارسی است . آب آن از قنات و محصولات آن غلات و م...



قائم الزاویه . [ ءِ مُزْ زا ی َ / ی ِ ](ع ص مرکب ، اِ مرکب ) (۱) شکلی که دارای زاویه ٔ قائمه باشد. رجوع به قائمه شود.



قائم الزوایا. [ ءِ مُزْ زَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) شکلی که زاویه های آن همه قائمه و نود درجه باشند. مربع.



قائم العین . [ ءِ مُل ْ ع َ ] (ع ص مرکب ) که چشم بر جای باشد و نبیند. (مهذب الاسماء).



قائم اللیل . [ ءِ مُل ْ ل َ ] (ع ص مرکب ) شب خیز. شب زنده دار: قائم اللیل و صائم النهار.



قائم النار. [ ءِ مُن ْ نا ] (ع ص مرکب )نسوختنی (۱) . آنچه در آتش مقاومت کند و از آن چیزی کاسته نشود. (ناظم الاطباء).



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۲۰۰ مقاله