آفتاب

س

س

نمایش ۱ تا 25 از ۲۰۰ مقاله

سائین قلعه . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) رجوع به صائین قلعه شود.



سائین کلایه . [ ک َ ی ِ ] (اِخ ) رجوع به صائین کلایه شود.



سائینی . (اِخ ) نام یکی از پنج کشوری که در اوستا (فروردین یشت ، بندهای 143 - 144) نام برده شده است . چهار کشور دیگر: ایران ، توران ، سلم ، داهی است . تعیین محل و تحدید حدود کشورهای مزبور آسان نیست . (مزدیسنا تألیف دکتر معین چ 1 ص 332).



سااولک . [ ] (اِخ ) تنگ ... مکانی است در کوههای بختیاری که بارون دوبُد بسال 1841 م . در آنجا حجاریهائی یافته و بعضی محققان آنرا مربوط به عصر اشکانیان میدانند. (ایران باستان ج 3 ص 2694).



ساب . (اِخ ) نام پسر ادریس نبی بوده و خود مردی دانا و حکیم . عقیده ٔ بعضی این است که نخستین پیغمبر آدم صفی و آخرین ساب بن ادریس است . وی و پیروان وی بپرستش کواکب خاصه آفتاب و ماه پرداختند و این طایفه را صابئین خوانند. و صاب معرب است . و یوز اسپ (۱) حکیم بعد از وی بعهد تهمورس این آئین را رواج داد. (انجمن آرا) (آنندراج ). نام پسر ادریس را ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء (ج 1 ص



ساباتیه . [ی ِ ] (اِخ ) (۱) آرماند (۲) ، دانشمند و طبیب فرانسوی بسال 1834 م . در شهر گانژ (۳) از ایالت هرو (۴) متولد شد و بسال 1910 در مون پلیه (۵) درگذشت ، تألیفات متعددی در طب از او بیادگار مانده است .



ساباتیه . [ ی ِ ] (اِخ ) آنتوان (۱) معروف به ساباتیه دو کاستر (۲) ، ادیب فرانسوی بسال 1742 م . در کاستر بدنیا آمد و بسال 1817 در پاریس درگذشت . بسال 1761 مدرسه ٔ علوم دینی کاستر را تمام کرد و بعنوان کشیشی بشهر تولوز (۳) رفت . و در آنجا اشعار بسیار سرود که از آن جمله منظومه ای بنام معبد هوس (۴) بود و بسال 1763 کمدی...



ساباتیه . [ ی ِ ] (اِخ ) (۱) (اگوست ). از مردم فرانسه و از علمای مذهب پرتستان بسال 1839 م . در والون (۲) از ایالت آردش (۳) متولد شد و بسال 1901 در پاریس درگذشت . در جوانی کشیش بود و بسال 1867 م . برای تدریس اصول عقاید در مدرسه ٔ علوم دینی پرتستان در استراسبورگ (۴) دعوت شد. بسال 1873 بوسیله ٔ آلمانیها از آن شهر اخ...



ساباتیه . [ ی ِ ] (اِخ ) (۱) (پل ). مورخ فرانسوی بسال 1858 م . در سن میشل دشابریانو (۲) از ایالت آردش (۳) متولد شد و بسال 1928 در استراسبورگ (۴) درگذشت . پل ساباتیه ابتدا کشیش بود و سپس عمر خود را وقف تحقیق در تاریخ مذهب فرانسیسکن (۵) (پیروان طریقه ای که سن فرانسواداسیز (۶) در سال 1215 م . بنا نهاده ) نمود و کتب متعددی در این زمینه انتشار داد...



ساباتیه . [ ی ِ ] (اِخ ) (پل ). شیمی دان و دانشمند فرانسوی بسال 1854 م . در کارکاسون (۱) متولد شد. مدتها استادی مدارس عالی علوم را در فرانسه داشته و بسال 1912 برنده ٔ جایزه ٔ نوبل گردیده و در 1913 بعضویت آکادمی علوم فرانسه انتخاب گردید. پل ساباتیه کتب متعددی در مواضیع مختلف شیمی تألیف کرده است .



سابادل . [ دِ ] (اِخ ) (۱) شهری است در اسپانیا که در منطقه ٔ کاتالوئی (۲) (کتلونیه ) و در ایالت بارسلون (۳) (برشلونه ) و در 18 هزارگزی شمال غربی شهر بارسلون (برشلونه ) و در کنار راه آهن آن شهر به ساراگوس (۴) (سرقسطه ) واقع شده است . کارخانه های نساجی و چرم سازی و کاغذسازی و نوشابه سازی دارد وبعلت کثرت صنایع به «منچستر کاتالونی » معروف است .



سابارماتی . (اِخ ) (۱) رودخانه ای است در هند در ناحیه ٔ راجپوتانه و گجرات که به بحر عمان میریزد. این رودخانه از فلات مِوار سرچشمه میگیرد و بسوی جنوب غربی جریان می یابد و بعد از مشروب ساختن اراضی راجپوتانه و گچرات و احمد آباد بخلیج کومبای میریزد. مجرای این رودخانه 400 هزارگز و حداقل آب آن 42 و حداکثر آن 2550 گز مکعب در ثانیه است . آب این رود...



ساباره . [ رِ ] (اِخ ) (۱) شهر کوچکی است در برزیل ، در ایالت میناس گرائس (۲) و در محل تلاقی دو رودخانه ٔ ساباره و ریوداس ولاس . در رودخانه ٔ ساباره ذرات طلا هست که استخراج میشود.



ساباریس . (اِخ ) نام پسر پادشاه ارمنستان معاصر کورش کبیر است . رجوع به ایران باستان ج 1 ص 310 شود.



ساباس . [ ساب ْ با ] (اِخ ) نام یکی از فرمانروایان محلی هند است که پس از تسخیر آن دیار بدست اسکندر بر ضدمقدونیها قیام کرد. نام او را سابوس نیز نوشته اند. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1843 و 1851 و 1852 شود.



ساباس . (اِخ ) (۱) (سن ). کشیش و راهب بزرگ فلسطینی است که در 439 میلادی متولد شد و در 532 درگذشت .وی یکی از بنیادگذاران بزرگ کلیسا در فلسطین بود.



ساباسس . [ س ِ ] (اِخ ) (۱) نام سردار ایران و والی مصر است که در جنگ اسکندر با داریوش سوم در ایسوس بسال 333 ق .م کشته شد. نام او را مورخان تازیاسِس نیز نوشته اند. رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1310 شود.



ساباط. (ع اِ) پوشش رهگذر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بالائی که زیر آن راه بود. (مهذب الاسماء). پوشش و سقف . پوشش بازار. سقف میان دو دیوار که زیر آن راه بود. ج ، سوابیط و ساباطات . || راهگذری میان دو خانه که از آنجا از خانه ای بخانه ٔ دیگر عبور کنند. (اقرب الموارد). در لهجه ٔ لارستانی طاقی که در معابر و بین کوچه ها از طرف نیکوکاران ساخته میشود. (فرهنگ لارستانی ). دالان . دهلیز. مابین دروازه و اندرون سرا : دیلمان در ع...



ساباط. (اِخ ) نام شهری به مدائن و آن معرب بلاس آباد است . (اصمعی ). معرب بلاس آباد. (یاقوت ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بلاس آباد، بلاش آباد. (خاندان نوبختی ص 197). موضعی است بمدائن مرکسری را. (یاقوت ). قریه ای بر دو فرسخی مدائن براه کوفه . (سمعانی ). بلاش بن فیروز ساسانی [ 483 - 487 م . ] از عمارت ، دو شهر کرده است یکی بلاش آباد بساباط مدائن . و د...



ساباط. (اِخ ) شهرکی است به ماوراءالنهر از حدود سروشنه با کشت و برز و مردم بسیار. (حدود العالم ص 68). شهرکی معروف است در ماوراءالنهر در نزدیکی اشروسنه ، در 10 فرسنگی خجند و 20 فرسنگی سمرقند. (سمعانی ) (معجم البلدان یاقوت ) (دمشقی ). شهر ساباط تا کنون باقی است و بین زامین و بونجکث (آراتپه ٔ امروز) کرسی ایالت اسروشنه سر راه فرغانه قرار دارد. مقدسی درب...



ساباطابی نوح . [ طِ اَ ] (اِخ ) موضعی است و عبداﷲ بن میمون القداح بنیاد گذار شعبه ٔ قرامطه از اسمعیلیه پس از آنکه عسکرمکرم را ترک گفت دو سرای بدانجا اختیار کرد و اکنون بجای یکی مسجدی بنا کرده اند و دیگری ویران است . (فهرست ابن الندیم ص 264).



ساباطالخزف . [ طُل ْ خ َ زَ ] (اِخ ) موضعی است ببغداد. محمدبن فضل الناقد از آنجاست . (منتهی الارب ).



ساباطی . [ طی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به ساباط مدائن ، ساباط کسری . (سمعانی ) (یاقوت ). || نسبت است به ساباط اسروشنه . (سمعانی ) (یاقوت ).



ساباطی . [طی ] (اِخ ) احمدبن عبداﷲ بن مفضل حمیری ساباطی مکنی به ابوالعباس از محدثان و بساباط اسروشنه منسوب است . رجوع به انساب سمعانی و معجم البلدان یاقوت شود.



ساباطی . (اِخ ) بکربن احمد فقیه ساباطی اسروشنی مکنی به ابوالحسن مقیم سمرقند و از محدثان است . رجوع به انساب سمعانی و معجم البلدان یاقوت شود.



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۲۰۰ مقاله