ذات الذرات
ذات الذرات . [ تُذْ ذَرْ / را ] (اِخ ) نام موضعی براه تبوک از مدینه و بدانجا یکی از مساجد رسول اکرم صلوات اﷲ علیه است . (المرصع).
ذات الذرات . [ تُذْ ذَرْ / را ] (اِخ ) نام موضعی براه تبوک از مدینه و بدانجا یکی از مساجد رسول اکرم صلوات اﷲ علیه است . (المرصع).
ذات الذراع . [ تُذْ ذِ ] (اِخ ) نام جایگاهی بر طریق تبوک و بدانجا یکی از مساجد رسول صلوات اﷲ علیه باشد یعنی حضرت او بدانجا نماز گزارده است . (المرصع).
ذات الذوائب . [ تُذْ ذَ ءِ ] (ع اِمرکب ) درخت بر (؟) (الفاظالادویه چ هند).
ذات الرئال . [ تُرْ رِ آ ] (اِخ ) نام روضه ای است :
ترتعی السفح فالکثیب فذاقا-
ر فروض القطا فذات الرئال .
ذات الرئهٔ.[ تُرْ رِ ءَ ] (اِ مرکب ) رجوع به ذات الریه شود.
ذات الرأس . [ تُرْ رَءْس ْ ] (ع اِ مرکب ) قسمی از شکستگیهای سر(شجهٔ) است . عوف هجیمی راست :
و هم ضربوک ذات الرأس حتی
بدت ام ّالدماع من العظام .
ذات الرایات . [ تُرْ را ] (اِخ ) رجوع به ذات الرایه شود.
ذات الرایهٔ. [ تُرْ را ی َ ] (اِخ ) زنی می فروش که بر در خانه ٔ خویش رایت یا رایتها افراشته بود نشانه ٔ می فروشی خویش را. و او را ذات الرایات نیز نامند. (المرصع).
ذات الربا. [ تُرْ رَ ] (اِخ ) موضعی است بدانسوی جحفهٔ. کثیر گوید :
الی ابن ابی العاصی بدوت ارقلت (؟)
و بالسفح من ذات الربا فوق مطعن .
ذات الرجع. [ تُرْ رَ ] (ع ص مرکب ) صفت آسمان : و السماء ذات الرجع. (قرآن 11/86). لانها ترجع الغیب و ارزاق العباد. (المرصع).
ذات الرحم و الصفاق . [ تُرْ رَ ح ِ م ِ وَص ْ ص ِ ] (ع اِ مرکب ) بیماری التهاب رحم و صفاق . (۱)
ذات الرحم و الورید. [ ت ُ رْ رَ ح ِ م ِ وَل ْ وَ ] (ع اِ مرکب ) بیماری التهاب رحم و اورده .
ذات الرداهٔ. [ تُرْ رَ ] (اِخ ) پشته و زمین فرازی سرخ فام ببلاد نصر. (المرصع).
ذات الرضم . [ تُرْ رَ ](اِخ ) موضعی بنواحی وادی القری و تیماء. (المرصع).
ذات الرعد. [ تُرْ رَ ] (ع اِ مرکب ) جنگ . حرب . شر و شدّت . و در مثل است : جاءَ بذات الرعد و الصلیل ، یعنی برپا کرد فتنه و شر را چنانکه ابر رعد و برق تولید کند. و صلیل صوت شدید باشد. (المرصع).
ذات الرفاهٔ. [ تُرْ رُ ] (اِخ ) نام هضبه ای سرخ ببلاد بنی نصر.
ذات الرقاع . [ تُرْ رِ ] (اِخ ) نام قریه ای به نخیل . (المرصع). و کوهی است و در آن کوه جای جای سرخی و سیاهی و سپیدی است یعنی رقعه ها به الوان مختلف .
ذات الرقاع . [ تُرْ رِ ](اِخ ) (غزوه ٔ...) یکی از غزوات رسول اکرم صلوات اﷲ علیه در جبل ذات الرقاع . و این نام را به غزوه برای وقوع آن در این جبل داده اند و بعضی گویند هفت تن از صحابه را در این غزوه یک شتر برنشست بیش نبود و هر هفت تن پای برهنه داشتند و به نوبت بر آن می نشستند تا در آخر پایهای آنان بکفید و خون روان گردید ناچار رقعه ها یعنی ریته ها از جامه ٔ خویش برگرفته در پایها می بستند و غزوه را از آن روی ذات الرقاع نامیدند و جماعتی...
ذات الرقاع . [ تُرْ رِ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) (استخاره ٔ...) استخاره ای است که بر هریک از شش یا نه پاره کاغذ افعل و یا لاتفعل نویسند وبر زیر سجاده نهند و سپس نماز گزارند و بعد از نماز وادعیه و اوراد وارده یکی از آن شش یا نه رقعه را برگیرند اگر افعل باشد خوب و اگر لاتفعل باشد بد است .
ذات الرماح . [ تُرْ رِ ] (اِخ ) موضعی نزدیک تبالهٔ.
ذات الرماح . [ تُرْ رِ ] (اِخ ) نام اسپی بنی ضبهٔ را.
ذات الرمح ابرق . [ تُرْ رُ ح ِ اَ رَ ] (اِخ ) موضعی بدیار بنی کلاب .
ذات الرمرم . [ تُرْ رَ رَ ] (اِخ ) نام جایگاهی و بدانجا جنگی میان بنی عامر و بنوعبس رویداد و فیروزی بنوعامر را بود و رمرم منقوص و مخفف رمرام است و رمرام نوعی گیاه بهاری است . (المرصع). و رجوع به یوم ذات الرمرم در مجمع الامثال میدانی شود.
ذات الرواعد. [ تُرْ رَ ع ِ ] (ع اِ مرکب ) داهیهٔ. جنگ . حرب .
ذات الریال . [ تُرْ ر ی ] (اِخ ) نام باغی باشد معروف . و ریال جمع رأل به معنی چوزه ٔ شترمرغ است . (المرصع).