آفتاب

کتابخانه الکترونیکی آفتاب

کتاب های امثال و حکم

نمایش ۱ تا 25 از ۱۰ مقاله

عبارت بالا هنگامی به‌کار برده می‌شود که آدمی در انجام کار دشواری تهور و جسارت را به حد نهایت رسانیده باشد. البته آن تهور و جسارت در اینجا منظور نظر است و می‌تواند مصداق ضرب‌المثل بالا واقع شود که مبتنی بر اجبار و اظطرار بوده و عامل عمل را کارد به استخوان رسیده باشد. در اینگونه موارد اگر عواقب شوم متصوره را متذکر شوند و عامل را از اقدام به آن کار خطیر بازدارند جواب به ناصح کشفق این است که: ”بالاتر...



مال و ثروتی که بدون رنج و زحمت به‌دست آید خود به خود از دست می‌رود، زیرا سعی و تلاش در تحصیل آن به‌کار نرفته تا قدر و قیمت آن بر صاحب مال و مکنت معلوم افتد. مال و ثروت بادآورده چون به دیگری تعلق دارد همیشه دستخوش باد حوادث استو صاحبش هرآینه از آن طرفی نخواهد بست. بیهوده نیست که در ممالک راقیه و پیشرفته ثروتمندان واقع‌بین فرزندانشان را مجبور می‌کنند که به هنگام تحصیل علم و دانش ساعات فراغت را شخصا...



این مثل در موردی به کار می‌رود که دو یا چند نفر در انجام اموری با یکدیگر تبانی کنند، هنگام بهره‌برداری یکی از شرکا تجاهل کند و در مقام آن برآید که همان نقشه و تدبیر را نسبت به رفیق یا رفیقان هم‌پیمانش اعمال نماید. اینجاست که ضرب‌المثل بالا مورد استفاده و اصطلاح قرار می‌گیرد، تا شریک و رفیق مخاطب نیت بر باطل نکند و حرمت و پیمان و ایفای به عهد را ملحوظ و منظور دارد. ریشهٔ این ضرب‌المثل از داستانی ا...



عبارت مثلی بالا به صور و اشکال دیگر هم گفته می‌شود. ار قبیل: در جهنم عقربی است که از ترس آن به مار غاشیه پناه می‌برند و یا: از ترس جهنم به مار غاشیه پناه برده و همچنین: از ترس مار به غاشیه پناه برده. ککه عبارت دومی به کلی غلط است زیرا اصولاً جهنم جایگاه مار غاشیه است و پناه بردن به مار غاشیه جز در جهنم انجام پذیر نیست. عبارت سوم هم بی‌معنی است زیرا یکی از معانی غاشیه به‌طوری که خواهیم دید قیامت و...



پناه بر خدا از منافقان روزگار که در لباس دوستی جلوه می‌کنند ولی چون وثوق و اعتماد طرف مقابل را جلب کردند در فرصت مناسب از ”پشت خنجر می‌زنند“ و دشنه را تا دسته در قلب دوست فریب‌خورده فرو می‌‌کنند. افراد منافق به سابقهٔ تاریخ و شوخ‌چشمی‌های روزگار هرگز روی خوش ندیدند و اگر احیاناً چندصباحی از بادهٔ غرور سرمست بودند، آن سرمستی دیری نپائید و آن شهد موقت به شرنگ جانکاه و جانگداز مبدل گردید...



این مثل درمورد افرادی که به قدرت و زورمندی خود می‌بالند به‌کار می‌رود. فی‌المثل فلان گردن‌کلفت به اتکای نفوذ و نقودش مالی را به زور تصرف کند و به هیچ وجه حاضر به خلع ید و استرداد ملک و مال مغضوبه نشود. عبارتی که می‌تواند معرف اخلاق و روحیات این طبقه از مردم واقع شود این ‌جمله است که در مورد اینها گفته می‌شود: مثل اینکه آقا از آسمان افتاده! این مثل مربوط به عصر و زمان قاجاریه است که چند واقعهٔ آم...



گریهٔ دروغین را به اشک تمساح تعبیر کرده‌اند. خاصه گریه و اشکی که نه از باب دلسوزی بلکه از رهگذر ریا و تدلیس باشد تا بدان وسیله مقصود حاصل آید و سوء نیت گریه‌کننده جامه عمل بپوشد. فی‌المثل مرد ثروتمندی بمیرد و صغیر یا صغاری از خود به جای گذاشته باشد. مفت‌خوران و شیادان که همه جا و همه وقت چون علف هرز سبز می‌شوند، در ماتم موت وفا اشک حسرت می‌ریزند تا اعتماد بازماندگان را جمع کرده و ما ترک متوفی را ی...



چون مطلبی آنقدر واضح و روشن باشد که احتیاج به تعبیر و تفسیر نداشته باشد به مصراع (آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است) استناد جسته و ارسال مثل می‌کنند. این مصراع از شعر زیر است که ناظم آن را نگارنده نشناخت: پرسی که تمنای تو از لعل لبم چیست/آنجا که عیان است چه حاجت به بیانست طبسی حائری در کشکولش آن را به این صورت هم نقل کرده: خواهم که بنالم ز غم هجر تو گویم/آنجا که عیان است چه حاجت به بیانست...



آب از آب تکان خوردن: حادثه‌ای رخ‌ندادن، رخ‌ندادن جنجال و هیاهوئی که احتمال بروز آن کم و بیش مسلم بوده است. آب از لب و لوچه کسی راه‌افتادن: شیفته و فریفته شدن، به نهایت طمع افتادن. آب خوش از گلوی کسی پائین نرفتن: با سختی و مشقت بسیار گذراندن. آب زیر پوست کسی دویدن: پس از بیماری وی لاغری اندکی چاق شدن. آب‌شدن و به زمین رفتن: گم‌شدن و ناپدیدشدن و از میان رفتن و نابود شدن.



آب از دستش نمی‌چکه! آب از سرچشمه گله! آب از آب تکان نمی‌خوره! آب از سرش گذشته! آب پاکی روی دستش ریخت! آب در کوزه و ما تشنه‌لبان می‌گردیم! آب را گل‌آلود می‌کنه که ماهی بگیره! آب زیر پوستش افتاده! آب که یه جا بمونه، می‌گنده!



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۱۰ مقاله